دسته‌ها

متفرقه

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

خدمات وبلاگ نویسان جوان

مارس 2013
ش ی د س چ پ ج
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
3031  
 
No Image
خوش آمديد!
شرح دعای سال نو پيوند ثابت

وقت تحویل سال، همه اعضایدعای لحظه تحویل سال نو ، اعمال عید نوروز 91

 

 

اعمال لحظه ی تحویل سال :

با آب عشق وضوی معرفت بسازیم .

دو رکعت نماز عروج بخوانیم…

و با  ۵ بار شستشوی وجودمان با  دعایی که هر سال در لحظه تحویل سال زمزمه ی لبهای ماست  سال را آغاز کنیم حتما می دانید که این دعا ازقول پیامبر ( ص) می باشد .

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل والنهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

و در آخر با نجوای زیارت آل یس خود را برای پذیرفتن فرصتی که خداوند باز به ما داده تا خود را به کمال عبودیتش برسانیم آماده سازیم.

اللهم فرغ قلبی لمحبتک و ارزقنا توفیق طاعتک و بعد معصیتک

خدایا قلب مارا از محبت غیر از خودت فارغ ساز و توفیق انجام طاعت و دوری از معصیتت را به ما عطا فرما

اللهم عَرِّفنی نَفسَک فانّک اِن لَم تُعَرِّفنی نَفسَک لَم اَعرِف  رَسولَک

خدایا نفسم را به من بشناسان که اگر نشناسم نفسم را رسولم را نمی شناسم

اَللّهُمَّ عَرِّفنی رَسولَک فَاِنَّک اِن لَم تُعَرِّفنی رَسولَک لَم اَعرِف حُجَّتَک

خدایا رسولم را به من بشناسان که اگر رسولم را نشناسم حجت فی ارضت را نمی شناسم

فَاِنَّک اِن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَک ضَلَلتُ عَن دینی

خدایا حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را نشناسی از دینم گمراه می شوم.

خانواده در خانه های خود گرد هم می آیند و در کنار سفره نوروزی می نشینند. شمع ها یا چراغ های خانه را پیش از تحویل سال روشن می کنند و سکه هایی لای قرآن می گذارند.
پس از تحویل سال، همه اعضای خانواده به یکدیگر عید مبارکی می گویند. آنگاه بزرگ خانواده دعای تحویل سال رامی خواند و دیگران آن را تکرار می کنند و سپس بزرگ خانواده قرآن رامی گشاید و هفت سوره یا هفت آیه از قرآن را که با کلمه سلام آغاز می شود، می خواند.
با خواندن این آیات، آفت ها و بلاهای آسمانی و زمینی و ابلیس و شیطان را از محیط خانه و خانواده دور می کنند و سلامت و آرامش را به خانه در سال نو می آورند. آنگاه به رسم تبرک، بزرگ خانه به هر یک از اعضای خانواده سکه ای که آنها را در لای قرآن گذاشته است می دهد. در این هنگام دهان خود را با شیرینی سفره نوروزی شیرین می کنند.
حضرت امام صادق علیه السلام به معلى بن خنیس فرمودند : چون روز نوروز شود، غسل کن و پاکیزه‏ترین جامه ‏هاى خود را بپوش و به بهترین بوهاى خوش خود را خوشبو گردان و در آن روز را روزه بدار.
پس چون از نماز و نافله‏هاى آن فارغ شوى چهار رکعت نماز بگذار (یعنى هر دو رکعت به یک سلام) و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره «انا انزلنا» بخوان و در رکعت دوم، بعد از حمد ده مرتبه سوره «قل یا ایها الکافرون» و در رکعت سوم، بعد از حمد ده مرتبه سوره «قل هو الله احد» و در رکعت چهارم، بعد از حمد ده مرتبه «قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس» بخوان و بعد از نماز به سجده شکر برو و این دعا بخوان:
«اللّهمَّ صلِّ على محمد و آل محمد الاوصیاء المرضیین و على جمیع انبیائک و رسلت بافضل صلواتک و بارک علیهم بافضل برکاتک وصل على ارواحهم و اجسادهم. اللهم بارک على محمد و آل محمد و بارک لنا فى یومنا هذا الذى فضّلته و کرّمته و شرّفته و عَظّمت خطره. اللهم بارک لى فیما انعمت به علىّ حتى لا اشکر احداً غیرک و وسّع علىَّ فى رزقى یا ذاالجلال و الاکرام. اللهم ما غاب عنّى فلا یغیبنَّ عنى عونک و حفظک و ما فقدتُ من شى‏ءٍ فلا تفقد نى عونک علیه، حتى لا اتکلَّف ما لا احتاج الیه یا ذاالجلال و الاکرام». چون چنین کنى گناهان پنجاه ساله تو آمرزیده شود. و بسیار بگو: «یا ذالجلال و الاکرام». / مفاتیح الجنان، ص ۴۹۶
ترجمه و شرح دعای هنگام تحویل سال نو یکی از کانون‌های انقلاب انسانی، انقلاب در قلب است و یکی از عوامل دگرگون ساز قلب، خداوند متعال است، او می تواند عشق را تبدیل به نفرت و نفرت را تبدیل به عشق کند. در این نوشتار به بررسی ابعاد و زوایای مفاهیم دعای تحویل سال شمسی می پردازیم.
سند دعای تحویل سال
این دعا را از دو جهت می شود خواند؛ اول از باب تساهل در ادله سنن و دوم از جهت مضامین دعا که مستند و مشروع می باشد، چراکه از یک سو ما قائل به تساهل در ادله سنن هستیم و از طرفی این دعا متن و محتوای بسیار بالایی دارد که جملات آن مستند به یک سند مروی در قرآن و روایت است و معقول و متین نیز می باشد و هیچ ناسازگاری با ادله عقلی و آموزه‌های دینی ندارد، بلکه پشتوانه عظیم متنی و معنایی دارد.
قسمت اول دعا: اشاره به دگرگونی قلب و اهمیت انقلاب قلب
اولین جمله دعا این است: « یا مقلب القلوب » قلب به معنای دگرگون کردن است و از لحاظ ادبی مصدر است که اسم شده برای عضوی در بدن انسان، این عضو کانون گرایش‌ها و عواطف انسان‌هاست و به عبارتی دیگر، قلب کانون عشق و نفرت است، لذا نام او را قلب گذاشته اند، چون وارونه و دگرگون می شود؛ یعنی عشق تبدیل به نفرت و نفرت تبدیل به عشق می شود و اگر نهاد و قلب آدمی مالامال از عشق باشد، مهمترین عامل جاذبه است و اگر محل نفرت شد، مهمترین عامل گریز و تاریکی است.
این عوامل و عواطف گوناگون از مهمترین مسائل در زندگی ما هستند؛ پس یکی از کانون‌های انقلاب انسانی، انقلاب در قلب است و یکی از عوامل دگرگون ساز قلب، خداوند متعال است، او می تواند عشق را تبدیل به نفرت و نفرت را تبدیل به عشق کند از آیت الله العظمی بها الدینی، جمله معروف و درس آموزی نقل شده است که فرموده بودند: خدا باید مبدا میل را عوض کند.
یکی از اسارت‌های مهم آدمی؛ اسارت به عادت‌ها است؛ آیت الله العظمی حائری (ره) نقل کرده اند، یک شخصیت مسلمان از آسیای میانه که شیعه بود، در هنگام انقلاب کمونیست‌ها و بلشویک‌ها خودش را به حضرت آیت الله میرزای شیرازی رساند و پرسید که ما شیعیان در مقابل انقلاب بلشویک‌ها چه وظیفه ای داریم. ایشان بشدت معتاد و دلبسته به چای پر رنگ بود و دفتر میرزای شیرازی نمی توانست ایشان را سیر کند؛ میهمان شخصی می شوند و به دلایلی به او چای نمی رسد و این شخص که اعتیاد شدیدی هم به چای داشته است، مضطر می شود و به حضرت عباس متوسل می‌شود، حضرت مبدا میل او را عوض می کند و عشق او به چایی را تبدیل به نفرت می کند .
مثال دیگر؛ یکی از فعال ترین مساجد دنیا مسجد گوهرشاد است، گوهرشاد خانمی است که این بنای عظیم را بنا نهاد و با مدیریت خاصی آن را اداره می کرد در این بین، یکی از کارگران جوان عاشق او می شود و از اشتها می افتد و در آستانه مرگ قرار می گیرد؛ به گوهر شاد خبر می دهند، او می گوید، من با او ازدواج می کنم به شرطی که چهل روز در این مسجد اعتکاف داشته باشد؛ شخص عاشق به اعتکاف می پردازد و روز پایان اعتکاف، مبدا میل او تغییر پیدا می‌کند و عاشق خداوند می شود، یعنی عاشق مخلوق، عاشق خالق می شود، باز در اینجا مبدء میل تغییر پیدا کرده است .
جایگاه قلب در فرهنگ اسلام
استاد محمد تقی جعفری می فرمایند: در تایخ ادبیات اسلامی ایران به دل و حالات گوناگون دل آنقدر توجه شده است که حدود ۳۰۰ پسوند و پیشوند برای آن در ادبیات فارسی شمرده شده، مانند سنگدل و دل رحم و … این‌ها همه نشان از توجه به دل و فرآیند‌های مختلف آن می باشد و در قرآن کریم، هم بسیار به دل توجه شده است در قرآن غلیظ القلب داریم (آل عمران؛ ۱۵۹)؛ قلب قسی داریم (بقره؛ ۷۴)؛ قلب بیمار داریم (احزاب ۳۲)؛ قلب زنگ زده داریم (مطففین؛ ۱۴)؛ قلب مختوم داریم (بقره؛ ۷)؛ قلب مرعوب داریم (آل عمران؛ ۱۵۱)؛ قلب بدون فهم (اعراف ۱۷۹)؛ قلب رئوف داریم (حدید ۲۷)؛ قلب سلیم داریم، روزی که فرزندان بر آدمی فایده ندارد، مگر قلب سلیم (شعرا؛ ۸۹) بنابراین قلب سلیم، مهمترین توشه آخرت ماست که ما آن را ازخدا درخواست می کنیم؛ قلب مطمئن داریم (نحل؛ ۱۰۶) و غیر از واژه «قلب» کلمه «صدر» نیز محل توجه می باشد که آن هم مربوط به قلب است که موسی از خدا شرح صدر در خواست نمود (طه ۲۵) و باز در سوره انشراح، خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم‌(ص) می‌فرمایند: « الم نشرح لک صدرک» (انشراح؛ ۱) باز در قرآن آمده است؛ کسی را که هدایت کنینم شرح صدر به او می دهیم (انعام؛ ۱۲۵) باز در روایات ما آمده است که؛ « آله الرئاسه سعه الصدر» (غرر الحکم کلمه ۷۸۲۵) و همه اینها به مقلب القلوب بودن خداوند بر می گردد.
* علت همراه شدن کلمه «ابصار» با «قلوب» در دعای تحویل سال
یکی دیگر از عوامل دگرگونی زندگی آدمی، بصیرت اوست؛ ما در این دعا می گوییم: «ای کسی که دگرگون می‌کنی قلب‌ها را و ای کسی که دگرگون، می کنی بصیرت‌ها را» یکی از بنیاد‌های تربیتی تغییر دیدگاه‌ها و جهان بینی‌هاست؛ اگر دیدگاه‌ها عوض شد، ما هم عوض می شویم، مثلا نوع نگاه ما به هستی از این موارد است که آیا این هستی خالقی دارد یا نه ؟ آیا این هستی را شامل طبیعت و ماورا طبیعت می دانیم یا نه ؟ آیا به این دنیا نگاه آلی می کنیم یا غایی؟
مثلا بصیرت علوی نسبت به دنیا چگونه بوده است، یک جا امیر المومنین می فرمایند « وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ » (نهج الباغه؛ حکمت ۲۳۶) این دنیا با همه زیبایی‌هایش در چشم من از استخوان لیسیده یک خوک در دست یک جزامی پست تر است باز در جای دیگر می فرماید این دنیای شما برای من از آب بینی یک بز پست تر است « لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَهِ عَنْز» (نهج البلاغه خطبه شقشقیه) و اگر کسی به دنیا اینگونه نگاهی داشت دیگر کسی برای رسیدن به این دنیا گناه نمی کند و عاشق غیر خدا نمی شود و….البته در این بینش نگاه به دنیا نگاه ابزاری است و تلاش؛ برای رسیدن به دنیا نیست، کما اینکه کسی به اندازه امیر المومنین(ع) آبادانی و سازندگی نداشت؛ یکی از دانشمندان خارجی می گوید: وقتی که علی‌(ع) به عراق آمد، چند هزار نخل در عراق بود ولی بعد از ورود حضرت به عراق، آمار آن از میلیون گذشت و باز یکی دیگر از دانشمندان خارجی می گوید: مبتکر آسیاب بادی در حجاز امیر المومنین بوده است و باز می گوید: حضرت شش جاده بزرگ را اصلاح کردند و….انسان با این بینش علوی کسل نمی شود بلکه عالم و عامل می شود .
* منظور از تدبیر در مدبر اللیل و النهار
تدبیر شب و روز از امور مهمی است که توجه به آن موجب خداشناسی است، قرآن مجید در باره شب می فرماید «و جعلنا اللیل لباسا » (نباء آیه ۱۰)شب پوشش برای ماست و پوشش آرامش بخش است؛ پوشش ساتر است و عیب‌های آدمی را مخفی می کند و… خدا شب را لباس قرار داده است، کما اینکه شب ساتر عیوب آدمی هم هست « و جعل النهار معاشا » (نباء آیه ۱۱) روز را محور فعالیت‌ها اقتصادی و معیشت آدمی قرار داد و همه این‌ها به نور مربوط می شود و خداوند این نور را در خورشید قرار داد، اگر نور نبود، معیشتی هم نبود، یکی از دانشمندان غربی می گوید: اگر نور خورشید نبود بشر برای اداره زندگی روزانه اش، باید هزاران هزار میلیارد دلار مصرف می کرد تا فقط ساعتی از نور خورشید را بدست آورد
در تدبیر «لیل و نهار» نظم عجیبی وجود دارد، توجه به آن موجب خداشناسی است، این نظام کیهانی چنان منظم است که قابل محاسبه دقیق است و می‌شود ثانیه و دقیقه کسوف و خسوف را محاسبه کرد همه این‌ها دلیل بر وجود خدای حکیم و قدیر است .
* مقصود از «یا محول الحول و الاحوال»
دنیا محل تحول است و تحول مادی یکی از تحولات است، سال سپری می شود و بهار آغاز می شود و این تحویل و تحول در طبیعت صورت می گیرد و مردگی زمین تبدیل به حیات می شود و سردی تبدیل و تحویل به اعتدال می شود؛ بعضی از تحولات در قلمرو زندگی آدمی است، مثلا اگر زندگی مدرن شود، تحول در ابزار زندگی بشر ایجاد می شود و اگر در کشوری، انقلاب اقتصادی محقق شود تحول در نظام اقتصادی آدمی صورت می گیرد و هکذا در تحولات سیاسی و مسائل دیگر، اما در این دعا که تحول را از خدا می خواهیم منظور؛ تحول در خود انسان است و این تحول در کانون تحول او صورت می گیرد که قلب آدمی و کانون عواطف است و عقل کانون بینش‌هاست و اگر این دو عوض شد، انسان هم عوض می شود .
این دعا، انقلاب انسانی را مطرح می کند و انقلاب انسانی مهمترین دستاورد انبیا و ائمه‌(ع) است، اینکه پیامبر فرمود: «عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» (مستدرک‏الوسائل ج: ۱۱ ص: ۱۸۷) و باز امیر المومنین درباره هدف بعثت می فرماید: «ِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول » (نهج البلاغه خطبه اول) یعنی گنج‌های خرد را زنده کند و استخراج کند و اگر این انقلاب صورت گیرد، بشر خوشبخت است و اگر انقلاب سیاسی و اقتصادی و… اتفاق بیفتد و انقلاب در درون خود بشر صورت نگیرد، برای او هیچ دستاورد دیگری نخواهد داشت؛ برای نمونه مهندسی ژاپن آنقدر پیشرفت داشته است که در درجه بالای زلزله تلفات بسیار اندکی ایجاد می‌کند و این صنعت در اوج است و با این حال دولت ژاپن سالانه ۳۲ میلیارد دلار صرف هزینه جلوگیری از خودکشی مردم می کند، چرا مردم ژاپن باید چنین کنند، حتی من کتابی دیدم با عنوان «ده راه آسان خودکشی» ؟! دولت ژاپن بر اساس آزادی‌های فردی که در جامعه وجود دارد برای جلوگیری از انتشار این کتاب نمی‌توانست اقدام کند، لذا این کتاب منتشر شد و آمار خودکشی را هم بالا برد، ما متوجه این نکته می شویم که این مانیفست دموکراسی چقدر نارس است و نکته مهم این است که چرا ژاپنی‌ها با این تکنولوژی بالا، خودکشی می کنند ؟ پاسخ این است که علم و صنعت خوشبختی آور نیست.
یکی از حالت‌هایی که خدا به ما می هد حالت رضایت است؛ رضایت دربرابر بلا، محققینی که در بم بوده اند گفتند: بعد از این مصیبت عظیم، حتی یک نفر خودکشی نکرده است؛ و علت این است که در اینجا انقلاب انسانی نسبی شکل گرفته است و در آنجا انقلاب صنعتی شکل گرفته است.
* تاثیر حالات درونی بر منش انسان
حالات‌ درونی از مهمترین عوامل شکل دهی به منش ما هستند، حالات‌ ما منش‌های ما را می سازند. «آیت اله میرزا محمد حسین غروی اصفهانی» یکی از اشراف زادگان بودند، در اوایل طلبگی تسبیح بسیار قیمتی داشتند، روزی در دست او رشته تسبیح باز شد و دانه‌های قیمتی بر زمین ریخت، او ابا کرد آنها را جمع کند و کسر شان خود می دانستند، اما بعد‌ها که بزرگترین فقیه و فیلسوف زمانه شده بود، وقتی سیب زمینی و پیازی در دامن داشت و بر زمین ریخت، ایشان به راحتی آنها را جمع می کند، اگر حالات انسانی عوض شد، منش انسان هم تغییر پیدا می کند.
* سنت‌ها در اعیاد یادآور چیست؟
این سنت‌ها نماد هویت ملی و مذهبی ماست، سنت باید دارای سه ویژگی باشد، اول اینکه بنیاد و ریشه آن سنت معلوم باشد، ثانیاً باید معقول باشد، یعنی دلیل عقلی در پی آن باشد، مثلا سنت خانه تکانی؛ سنت آشتی و صلح در ایام عید؛ سنت دید و بازدید، همه این‌ها پشتوانه دینی و عقلانی دارد، اما سنت‌هایی مثل از بالای آتش پریدن اصلا معقول نیست؛ این همه آسیب دیدگی برای سنتی که ریشه عقلانی ندارد اصلا صحیح نیست همچنین ما مسلمانیم و باید ببینیم این سنت مشروع هست یا نه؟ سنن ما در ایام عید اکثراً معلوم و معقول و مورد تایید اسلام است، اما بعضی سنت‌ها اینگونه نیستند که باید از آنها پرهیز کرد.
* راهکار زدودن خرافت در زندگی بشر
علت عمده خرافات‌ بخاطر نقد نکردن سنت‌هاست اینکه حضرت عیسی فرمودند: « قَالَ الْمَسِیحُ ع خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ کُونُوا نُقَّادَ الْکَلَامِ فَکَمْ مِنْ ضَلَالَهٍ زُخْرِفَتْ بِآیَهٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ کَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّهِ الْمُمَوَّهَهِ النَّظَرُ إِلَى ذَلِکَ سَوَاءٌ وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ » (بحارالأنوار ج: ۲ ص: ۹۶)
از جمله تعالیم انبیا است که (سخن) حقّ و راست و درست را از اهل باطل و نادرست (مردم نادان) فرا گیرید، و (سخن) باطل و نادرست را از اهل حقّ (مردم دانا) فرا نگیرید (مانند صرّاف و جداکننده پول خوب را از بد) نقّاد کلام باشید. یعنى سخن خوب را از بد جدا سازید (زیرا) بسا ضلالت و گمراهى که با آیه‏اى (کلامى) از کتاب خدا (که به پیغمبران فرو فرستاده) زینت داده شده و آراسته گردد، چنان که درهم (پول نقره قدیم) مسی را به آب نقره زینت می‌دهند، نگاه بسوى آن درهم (بآن درهمى که از نقره خالص و پاکیزه ساخته شده) یکسان است، و بینایان (صرّافها) به آن آگاهانند».

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
خونخوارترین پادشاهان تاریخ رابشناسیم پيوند ثابت

خونخوار ترین پادشاهان تاریخ را بشناسید

خونخوار ترین پادشاهان تاریخ را بشناسید نام آن ها برای همیشه در تاریخ ثبت شده است؛ اما نه بعنوان حاکمانی عادل. چرا که صفحات کتاب تاریخ پر است از ظلم و جنایت هایی که این حاکمان سیاه دل نسبت به مردمانشان انجام داده اند. کد خبر: ۲۵۹۸۴ تاریخ: ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ – ۱۰:۰۹ برترین مجله اینترنتی ایرانهمشهری سرنخ: نام آن ها برای همیشه در تاریخ ثبت شده است؛ اما نه بعنوان حاکمانی عادل. چرا که صفحات کتاب تاریخ پر است از ظلم و جنایت هایی که این حاکمان سیاه دل نسبت به مردمانشان انجام داده اند.
حاکمانی که با ایجاد رعب و وحشت در ملت، اعدام و شکنجه سعی در نگه داشتن حکومت خود داشته اند. این پادشاهان تا به حال باعث مرگ تعداد بسیار زیادی از مردم بی گناه شده اند.
شاه لئوپلد دوم

شاه لئوپلد دوم پادشاه بلژیک بود که در سال ۱۸۶۵ بعد از پدرش بر تخت نشسته و تا زمان مرگ بر این کشور حکمرانی کرد. قلمرو حکمرانی لئوپلد، کشور آزاد کنگو نام داشت که آن را در آفریقا تحت سیطره خود درآورده بود. او توانست با جمع آوری عاج فیل از این کشور به ثروت چشمگیری برسد. او پس از فهمیدن ارزش کائوچو اهالی دهکده را مجبور به جمع آوری شیره کائوچو می کرد. آنها باید هر روز سهمیه ای مشخص از شیره درختان را به ماموران ارائه می دادند، در غیر این صورت دست های آنها قطع می شد. او ارتش وحشت عمومی به راه انداخته بود که به دست تعداد زیادی از تبهکاران اداره می شد. این گروه هر روز به بهانه های مختلف مردم کنگو را به قتل می رساندند. طبق آمار بین ۳ تا ۵ میلیون کنگویی در زمان حکومت این پادشاه ظالم جان خود را از دست دادند. دولت بلژیک در سال ۱۹۰۸ مالکیت کنگو را از لئوپلد گرفت و تحت نظارت خود قرار داد اما لئوپلد به خاطر کارهای وحشیانه اش هرگز مجازات نشد.


آتیلا

آتیلا یکی از ظالم ترین حاکمان دنیا بود که بین سال های ۴۳۴ تا زمان مرگش در سال ۴۵۳ بر قوم هان حکومت می کرد و بزرگ ترین امپراتوری را در اروپا داشت. حتی نگاه کردن به چهره خالکوبی و سر عجیب و غریب او نیز وحشت در دل مردم می انداخت. او حتی پس از مرگ هم قوم وحشی بربرها را از خود به جا گذاشت. آتیلا بیشتر شهرهای اروپایی را فتح کرد. مردم بسیاری را کشت، خانه هایشان را آتش زد و اموالشان را به غارت برد.
کسانی که نمی خواستند جان خود را از دست بدهند چاره ای نداشتند جز اینکه به ارتش او ملحق شوند. در زمان حکومت او میلیون ها نفر جان خود را از دست دادند یا بی خانمان شدند.
آتیلا به طرز عجیبی از دنیا رفت و هیچ کس دلیل اصلی آن را نفهمید. برای اینکه کسی از مکان خاکسپاری او باخبر نشود، شخصی که او را دفن کرد نیز کشته شد.


نرون

نرون یکی از بی رحم ترین و خونخوارترین امپراتوران تاریخ و خواهرزاده کالیگولای وحشی بود. برای نرون پادشاهی و قدرت از چنان اهمیتی برخوردار بود که به خاطر آن حتی مادر و همسران خود را نیز کشت. نرون مخالف بسیار سرسختی برای مسیحیان بود تا جایی که شهر رم را به آتش کشید تا آنها را مقصر جلوه دهد. در این آتش سوزی تمام شهر رم از بین رفته و صدها هزار نفر از مردم بی گناه در آتش سوختند یا تمام زندگی خود را از دست دادند. در این زمان نرون به بالای تپه ای رفته و با نواختن چنگ، آتشی که برپا کرده بود را تماشا می کرد. پس از خاموش شدن آتش، نرون کاخ جدیدی ساخت و هر روز عده ای از مردم را به بهانه دست داشتن در این آتش افروزی دستگیر و آنها را زنده زنده جلوی حیوانات انداخته یا در آتش می سوزاند. پس از مدتی مردم دیگر طاقت نیاورده و علیه او شورش کردند که این شورش با خودکشی نرون پایان یافت.


فرانسیسکو پیزارو

فرانسیسکو پیزارو هرگز نتوانست بخواند یا بنویسد اما به خوبی می دانست که چطور بجنگد و شکنجه دهد، همین باعث شد تا به او نیز لقب یکی از بی رحم ترین حاکمان دنیا داده شود. پیزارو در اسپانیا به دنیا آمد ولی با لشگرکشی به پرو توانست حکمران این کشور شود. از مهم ترین کارهای او کشتار بی رحمانه اینکاهایی بود که پرو محل زندگی اصلی شان بود. پیزارو رهبر اینکاها، آتاهوآلپا را زندانی کرده و از قوم او درخواست مقدار زیادی طلا و نقره در عوض آزادی رهبرشان کرد. با اینکه آنها تمام طلا و نقره ای که او درخواست کرده بود را پرداخت کردند اما پیزارو به قول خود عمل نکرد و او را به قتل رساند. فرانسیسکو سرانجام به دست یکی از همراهان خودش به نام دیگو آلمارگوی کشته شد. دیگو پس از آن خود بر تخت پادشاه ینشست اما یک سال بعد او نیز در جنگ با اسپانیایی ها کشته شد.


ایوان مخوف

ایوان مخوف که در قرن ۱۶ بر روسیه حکمرانی می کرد اولین تزاری بود که در این کشور لقب امپراتور گرفت. در زبان روسی به او عنوان گروزنی داده بودند که به معنی قدرت و توانایی است اما این لقب به خاطر جنایت ها و کشتار بی دلیلی که انجام می داد کم کم به مخوف تعبیر شد. او در زمان حکومت خود دیواری دور تا دور شهر مسکو ساخت تا از بیرون رفتن مردم از شهر جلوگیری کند. ایوان در مدت امپراتوری بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر از مردم را روزانه به دلایل بسیار کوچک و بی اهمیت می کشت. ایوان حتی عروس خود را به خاطر پوشیدن لباس هایی که او نمی پسندید به شدت شکنجه کرد. به همین خاطر با پسر خود درگیر شده و در نهایت او را نیز به قتل رساند. کارهای ایوان بیشتر به دیوانگان شباهت داشت. او سرانجام در ۵۵ سالگی و در زمان بازی شطرنج دچار ایست قلبی شد و از دنیا رفت. حاکمیت او آن قدر بی سر و سامان بود که روسیه تا چند دهه بعد دچار آشوب و کشمکش بود.


پل پوت

گفته می شود که پل پوت در زمان حکومت خود بر کامبوج و خمرهای سرخ از سال ۱۹۷۵ تا زمان مرگش در ۱۹۹۸ باعث مرگ بیش از یک میلیون نفر شد. این تعداد شاید نسبت به بقیه حاکمان ظالم کم باشد اما همین تعداد ۲۰ درصد از تمام جمعیت کامبوج بودند. درست مانند استالین، پوت نیز یکی از بی رحم ترین افراد در مقابل رقبای سیاسی خود بود. در زمان حکومت پوت تعداد زیادی از مردم عادی تنها به خاطر کمبود غذا و محصولات دارویی جان خود را از دست دادند. پوت تمام آسیایی ها را مجبور به ترک کامبوج کرد و همچنین از مالکان خانه و زمین مالیات های بسیار سنگین می گرفت. پوت مردم را به بهانه های مختلف به صورت دسته جمعی اعدام کرده و در گورهای دسته جمعی دفن می کرد. او در سال ۱۹۹۸ در خانه خود توسط یکی از خمرهای سرخ دستگیر و کشته شد. حکومت پوت یکی از خونبارترین و رنج آورترین حکومت های دنیا شناخته می شود.


جوزف استالین

جوزف استالین یکی دیگر از ظالم ترین حاکمان دنیا بود که از سال ۱۹۲۲ تا زمان مرگش بر شوروی حکومت می کرد. دلیل اصلی لقب بی رحم که به او داده شد، نه تنها به خاطر کشتار مردم در طول رژیمش بود بلکه در زمان او مردم در نهایت فقر و تنگدستی به سر می بردند. تمام محصولات کشاورزی مردم مصادره می شد و همین باعث به وجود آمدن قحطی شدید و در نهایت مرگ تعداد بسیار زیادی از مردم شد. در زمان استالین مردم با کوچک ترین حرف یا حرکتی که از نظر او خواشیند نبود، دستگیر، تبعید یا به طرز مشکوکی ناپدید می شدند. آماری که پس از سقوط حکومت شوروی به دست آمد نشان می داد که در زمان استالین ۸۰۰ هزار نفر به جرم های سیاسی و غیرسیاسی اعدام شدند که با تبعیدیانی که هرگز خبری از آنها به دست نیامد و قربانیان قحطی ۳ میلیون نفر می شدند. همچنین این تعداد با کشته شدگان جنگ سرد به ۶۰ میلیون نفر هم می رسید. استالین سرانجام در سال ۱۹۵۳ بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت.


شاه مسواتی سوم

در حدود ۲۵ درصد از ۱/۳ میلیون نفر جمعیت سوایزیلند در جنوب آفریقا به بیماری ایدز مبتلا هستند. جایی که یکی دیگر از سنگدل ترین حاکمان دنیا، یعنی شاه مسواتی سوم حکمرانی می کند. مسواتی برای حل این مشکل ازدواج دختران زیر ۲۱ سال را ممنوع اعلام کرد و برای کسانی که از این قانون سرپیچی می کردند، پرداخت یک گاو به عنوان جریمه قرار داد. این در حالی بود که خودش در همان زمان برای چهاردهمین بار با دختری ۱۸ ساله ازدواج کرد و به خاطر اینکه کسی به این کار او اعتراض نکند یک گاو جریمه داد. مهمانی، خوشگذرانی و خرید اتومبیل های گرانقیمت از مهم ترین کارهای مسواتی به حساب می آیند، در حالی که مردم کشورش در فقر شدیدی به سر می برند. کوچک ترین خطا در مقر حکمرانی مسواتی مجازات اعدام دربر خواهد داشت. در سال ۲۰۰۱ او ورود تمام روزنامه
هایی که کارهای او را نقد می کردند قدغن کرده و حتی آنها را به دادگاه کشاند.


مائو زادونگ

بسیاری مائو زادونگ را به خاطر مرگ ده ها میلیون نفر از مردم در ۳۱ سال حکومتش می شناسند. مائو زادونگ از سال ۱۹۴۹ تا زمان مرگ، بر چین حکومت می کرد. تنها سرگرمی مائو کشیدن و نوشتن طرح های هنری با قلم مو بود و نام طرح های خود را مائتی گذاشته بود. در کنار مردمی که گاه و بی گاه به خاطر جرائم کوچک اعدام یا تبعید می شدند، عده دیگری که نمی توانستند این زندگی را تحمل کنند، به صورت دسته جمعی اقدام به خودکشی می کردند. طبق گفته های مائو ۷۰۰ هزار نفر از مردم بین سال های ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۳ اعدام شدند. در حدود ۴ تا ۶ میلیون نفر برای کار به اردوهای اجباری فرستاده و در آنجا به خاطر کار زیاد و گرسنگی جان خود را از دست دادند. این در حالی بود که مائو حتی کارهای روزانه خود را در تختخواب انجام داده یا در کنار استخر در حال استراحت بود.


ولاد دراکول

ولاد سوم یا ولاد دراکول یکی از ظالم ترین حاکمان تاریخ و پسر دراکول، ولاد دوم بود. او که بر منطقه والاچیا در رومانی فرمانروایی می کرد به خاطر بی لیاقتی در پادشاهی سه بار از حکومت عزل و دوباره با تلاش بسیار بر تخت نشست. او در تمام زمان حکومت خود به خاطر مجازات های سنگین و کشتار بی رحمانه مردم مشهور بود به طوری که سال ها بعد شخصیت دراکولا از او الهام گرفته شد. کوچک ترین مجازات های ولاد، بریدن لب ها، بینی و گوش های خلافکاران بود.
او مردم را به بهانه های کوچک دستگیر و نابینا می کرد یا حتی آنها را در خانه های خود به آتش می کشید تا زنده زنده بسوزند. طبق نوشته های موجود در کتاب ها در طول حکومت ولاد سوم ده ها هزار نفر از مردم بی گناه بدون دلیل کشته و اعدام شدند تا اینکه این حاکم بی رحم سرانجام در سال ۱۴۷۶ در نزدیکی بخارست و در جنگ با عثمانی ها کشته شد. آنها سر ولاد را از تن جدا کرده، بر نیزه ای گذاشتند و دور شهر نمایش دادند.

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
مجازات تهمت دردنیا واخرت پيوند ثابت
مجازات تهمت در دنیا و آخرت مجازات تهمت در دنیا و آخرت گاهی آدم ها چه راحت به یکدیگر انگ می چسبانند … گاهی چقدر راحت برخی چیزها را که نیست به یکدیگر نسبت می دهند … اگر آنچه که به یکدیگر نسبت می دهند، واقعیت نداشته باشد، چه؟ … اگر با این دروغی که به یکدیگر نسبت می دهند، آبرویی ریخته شود، کاشانه ای از هم پاشیده شود، میان فامیلی به هم بریزد چه؟ … تهمت و افترا می تواند همه چیز را از بین ببرد … تهمت، آفت اخـلاقی و اجتماعی، سلاح برنده ای است که دشمنان حق و تجاوزگران به حریم انسانیت در طول تاریخ و خاصه در راستای تاریخ ادیان الهی علیه پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام و طـلایه داران هدایت بشریت آن را بارها به کار گرفته و با این حربه تاکنون ضربه های کوبنده ای هم بر پیکره انسانیت وارد آورده اند. کاربرد این سلاح بُرنده که عموماً از سوی طـاغوت ها و استبدادگران و مزدوران جیره خوار آنها و افراد مغرض و آلوده اعمال می گردیده است، گاهی چنان ویرانگر بوده که پیامبران معصوم و فرستادگان خداوند را که برای هدایت و سامان بخشیدن به مشکلات بشریت آمده بودند و بر سر این هدف فداکاری می کردند و حتی جان می باختند، آنان را دشمنان مردم و مخرب جـامعه معرفی کرده است. حربه تهمت در طـول تاریخ از سوی حسودان و قدرت طـلبان و بیمار دلان و گاهی افراد پست و سست عنصر و شکست خورده یک وسیله عقده گشایی یک جنگ و یک وسیله از میدان بدر کردن رقیب و خـراب کردن کسی که مورد عناد و کینه آنان بوده واقع شده است و در میدان زندگی و در صحنه ادای رسالت بسیاری از افراد پـاک ضربه ها دیده اند و محروم و مظلوم واقع شده اند. دشمنان دین خدا نوح نبی علیه السلام را دیوانه، موسی علیه السلام را جادوگر، هود علیه السلام را سفیه و نادان، پیامبر عالیقدر اسلام صلی الله علیه و آله را شاعر کاهن مجنون می نامیدند. بسیاری از علما و دانشمندان مورد افترا و تهمت قرار گرفته به انزوا و زندان و حبس و تبعید مبتلا شده و زحمات طاقت فرسا و هستی و حیات آنان نابود شده است. تهمت زدن به بى گناه از زشت ترین کارهایى است که اسلام آن را به شدت محکوم ساخته است. آیات قرآن و روایات متعدد اسلامى که درباره این موضوع وارد شده است، نظر اسلام را در این زمینه روشن مى سازد: «وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَهً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا»؛ «و کسی که خطا یا گناهی مرتکب شود، سپس بی گناهی را متهم سازد، بار بهتان و گناهِ آشکاری بر دوش گرفته است.»۱ یکی از مسائلی که در قرآن کریم بسیار بر آن تأکید شده و گناهی بسیار بزرگ به حساب آورده شده است، تهمت زدن خصوصاَ تهمت زدن به زنان است: «إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»؛ « کسانی که زنان پاکدامن و بی ‏خبر (از هرگونه آلودگی) و مؤمن را متهم می ‏سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای آنهاست.۲ «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ «در آن روز زبان ها و دست ها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالی که مرتکب می ‏شدند گواهی می ‏دهد.»۳ همچنین می فرماید: «وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا»؛ «و آنان که مردان و زنان با ایمان را به خاطر کاری که انجام نداده ‏اند آزار می ‏دهند؛ بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده‏ اند.»۴ مجازات تهمت در دنیا و آخرت خداوند در قرآن می فرماید: «وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَهً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَهً أَبَدًا وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»؛ «و کسانی که آنان پاکدامن را متهمّ می ‏کنند، سپس چهار شاهد(بر مدّعای خود) نمی ‏آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند، مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند (که خداوند آنها را می ‏بخشد)؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»۵ از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع براى افراد مغرض و بى تقوا دستاویزى شود که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را که در صدد سوء استفاده از این حکم هستند، بیان مى کند تا حیثیت و حرمت خانواده هاى پاکدامن از خطر این گونه اشخاص مصون بماند و کسى جرات تعرض به آبروى مردم پیدا نکند. نخست مى گوید: کسانى که زنان پاکدامن را متهم به عمل منافى عفت مى کنند، باید براى اثبات این ادعا چهار شاهد(عادل) بیاورند و اگر نیاورند، هر یک از آنها را هشتاد تازیانه بزنید. به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى کند: و هرگز شهادت آنها را نپذیرید و آنها فاسقانند. به این ترتیب نه تنها این گونه افراد را تحت مجازات شدید قرار مى دهد؛ بلکه در دراز مدت نیز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حیثیت پاکان را لکه دار کنند. همچنین داغ فسق بر پیشانیشان مى نهد و در جامعه رسوایشان مى کند. این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست؛ در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است و همگى از ارزش فوق العاده اى که اسلام براى حیثیت زن و مرد با ایمان و پاکدامن قائل شده است، حکایت مى کند. در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «اِذَا اتَّهَمَ المُؤُمِنُ اَخاهُ اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِى الماءِ هرگاه مؤمن به برادر [دینى] خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان مى‏رود، همچنان که نمک در آب، ذوب مى‏شود.» ۶ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى بندد؛ بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى کند، در آیه بعد مى فرماید: مگر کسانى که بعدا از این عمل توبه کنند و به اصلاح و جبران پردازند که خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار مى دهد، خدا غفور و رحیم است. ۱٫نساء: ۱۱۲٫ ۲٫نور: ۲۳٫ ۳٫همان: ۲۴٫ ۴٫احزاب: ۵۸٫ ۵٫ نور: ۴ و ۵٫

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
مجازات تهمت دردنیا واخرت پيوند ثابت

قرآن می فرماید خدا افراد تهمت زن خدا را نه تنها در آخرت عذاب می‏کند بلکه در دنیا هم عذاب می‏کند. مسأله مکافات یک مسأله‏ای است. چنین چیزی به ما نگفته‏اند که هر گناهی عقوبتی در این دنیا دارد، نه، خیلی از گناهان است که اصلا در این‏ دنیا عقوبتی ندارد، ولی هر گناهی در آن دنیا عقوبت دارد، اما خدا از بعضی گناهان در همین دنیا هم نخواهد گذشت. یکی از آن گناهانی که در همین دنیا عکس العمل دارد که می‏توانید آن را تجربه کنید! گناه تهمت‏ زنی و آبرو بری است. آنکه تهمت به ناحق می‏زند، به هر حال در یک روزی‏ گرفتارش خواهد شد حال یا یک کسی مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و یا به شکلی آن شخص رسوا و مفتضح خواهد شد. «و الله یعلم و انتم لا تعلمون؛ خدا می‏داند و شما نمی‏دانید». می‏خواهد بگوید مطلب خیلی بزرگ است، خدا می‏داند که این کار چقدر بزرگ‏ است و شما نمی‏دانید!

خداوند در قرآن می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصنَتِ ثمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَنِینَ جَلْدَهً وَ لا تَقْبَلُوا لهَُمْ شهَدَهً أَبَداً وَ أُولَئک هُمُ الْفَسِقُونَ* إِلا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِک وَ أَصلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ و کسانى که زنان پاکدامن را متهم مى کنند سپس چهار شاهد ( بر ادعاى خود ) نمى آورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و شهادتشان را هرگز نپذیرید، و آنها فاسقانند. مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند که خداوند غفور و رحیم است» (سوره نور آیات ۴ و ۵). از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلا فاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را که در صدد سوء استفاده از این حکم هستند بیان مى کند، تا حیثیت و حرمت خانواده هاى پاکدامن از خطر اینگونه اشخاص مصون بماند، و کسى جرات تعرض به آبروى مردم پیدا نکند.

نخست مى گوید: کسانى که زنان پاکدامن را متهم به عمل منافى عفت مى کنند باید براى اثبات این ادعا چهار شاهد (عادل) بیاورند، و اگر نیاورند هر یک از آنها را هشتاد تازیانه بزنید!. و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى کند: و هرگز شهادت آنها را نپذیرید ( و لا تقبلوا لهم شهاده ابدا)  و آنها فاسقانند (و اولئک هم الفاسقون).

به این ترتیب نه تنها این گونه افراد را تحت مجازات شدید قرار مى دهد، بلکه در دراز مدت نیز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حیثیت پاکان را لکه دار کنند، بعلاوه داغ فسق بر پیشانیشان مى نهد و در جامعه رسوایشان مى کند. این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است، و همگى از ارزش فوق العاده اى که اسلام براى حیثیت زن و مرد با ایمان و پاکدامن قائل شده است حکایت مى کند. در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «اذا تهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء؛ هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمک در آب!». ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى کند، در آیه بعد مى گوید: مگر کسانى که بعدا از این عمل توبه کنند و به اصلاح و جبران پردازند که خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار مى دهد، خدا غفور و رحیم است.

رمى در اصل به معنى انداختن تیر یا سنگ و مانند آن است، و طبیعى است که در بسیارى از موارد آسیبهائى مى رساند، سپس این کلمه به عنوان کنایه در متهم ساختن افراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به کار رفته است، چرا که گوئى این سخنان همچون تیرى بر پیکر طرف مى نشیند و او را مجروح مى سازد. قذف ( بر وزن حذف ) در لغت به معنى پرتاب کردن به سوى یک نقطه دور دست است، ولى در این گونه موارد – مانند کلمه رمى – کنایه از متهم ساختن کسى به یک اتهام ناموسى است، و به تعبیر دیگر عبارت از فحش و دشنامى است که به این امور مربوط مى شود. هر گاه قذف با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حد آن هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم تعزیر است (منظور از تعزیر گناهانى است که حد معینى در شرع براى آن نیامده بلکه به اختیار حاکم گذارده شده که با توجه به خصوصیات مجرم و کیفیت جرم و شرایط دیگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصمیم مى گیرد).

حتى اگر کسى گروهى را به چنین تهمت هائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و این نسبت را درباره یک یک تکرار کند در برابر هر یک از این نسبت ها حد قذف دارد اما اگر یک جا و یک مرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نیز یک جا مطالبه مجازات او را کنند، یک حد دارد، اما اگر جدا جدا اقامه دعوا کنند، در برابر هر یک حد مستقلى دارد! این موضوع بقدرى اهمیت دارد که اگر کسى را متهم کنند و او از دنیا برود ورثه او مى توانند اقامه دعوا کرده و مطالبه اجراء حد کنند، البته از آنجا که این حکم مربوط به حق شخص است چنانچه صاحب حق، مجرم را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اینکه آنقدر این جرم تکرار شود که حیثیت و عرض جامعه را به خطر بیفکند که در اینجا حسابش جدا است.

هر گاه دو نفر به یکدیگر دشنام ناموسى دهند در اینجا حد از دو طرف ساقط مى گردد، ولى هر دو به حکم حاکم شرع تعزیر مى شوند. بنابر این هیچ مسلمانى حق ندارد که دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلکه تنها مى تواند از طریق قاضى شرع احقاق حق کند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد. به هر حال هدف از این حکم اسلامى اولا حفظ آبرو و حیثیت انسانها است، و ثانیا جلوگیرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى است که از این رهگذر دامان جامعه را مى گیرد، چرا که اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر کس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حیثیت و نوامیس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گیرد و حتى سبب مى شود که به خاطر این تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بد بین گردد، و پدر نسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه، موجودیت خانواده به خطر مى افتد و محیطى از سوء ظن و بدبینى بر جامعه حکم فرما مى شود، بازار شایعه سازان داغ، و همه پاکدامنان در اذهان لکه دار مى گردند. اینجا است که باید با قاطعیت رفتار کرد، همان قاطعیتى که اسلام در برابر این افراد بد زبان و آلوده دهن نشان داده است.

مجازات تهمت به همسر و سپس می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَجَهُمْ وَ لَمْ یَکُن لهَُّمْ شهَدَاءُ إِلا أَنفُسهُمْ فَشهَدَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شهَدَتِ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصدِقِینَ؛ کسانى که همسران خود را متهم ( به عمل منافى عفت ) مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است (نور،۶). این آیه در حکم استثناء و تبصره اى بر حکم حد قذف است، به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه اى دیدم حد قذف ( هشتاد تازیانه ) در مورد او اجرا نمى شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد، چرا که ممکن است راست بگوید و نیز ممکن است دروغ بگوید. در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى کند که مساله به بهترین صورت و عادلانه ترین طریق حل مى گردد و آن اینکه نخست باید شوهر چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.

چنانکه قرآن مى فرماید: کسانى که همسران خود را متهم مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است و در پنجمین بار بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. به این ترتیب شوهر براى اثبات مدعاى خود از یکسو، و دفع حد قذف از سوى دیگر، چهار بار این جمله را تکرار مى کند: «اشهد بالله انى لمن الصادقین فیما رمیتها به من الزنا» (من به خدا شهادت مى دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى گویم) و در مرتبه پنجم مى گوید: «لعنت الله على ان کنت من الکاذبین» (لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم). در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى آید نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد. اما او نیز مى تواند مجازات ( زنا ) را از خود دفع کند که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى دهد از دروغگویان است و در مرتبه پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در این نسبت راستگو است.

در جای دیگر خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ لَعَنهُمُ اللَّهُ فى الدُّنْیَا وَ الاَخِرَهِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً مُّهِیناً* وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ بِغَیرِ مَا اکتَسبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَناً وَ إِثْماً مُّبِیناً؛ آنها که خدا و پیامبرش را ایذاء مى کنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار کننده اى آماده کرده است و آنها که مردان و زنان با ایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند متحمل بهتان و گناه آشکارى شده اند» (احزاب/۵۷ و ۵۸). در اینکه منظور از ایذاء پروردگار چیست؟ بعضى گفته اند همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم مى آورد، چرا که آزار در مورد خداوند جز ایجاد خشم مفهوم دیگرى نمى تواند داشته باشد.

این احتمال نیز وجود دارد که آزار و اذیت خداوند همان آزار و اذیت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم و مؤمنان است، و ذکر خداوند براى اهمیت و تاکید مطلب است. و اما آزار و اذیت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلّم مفهوم وسیعى دارد و هر گونه کارى که او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از کفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، هم چنین نسبتهاى ناروا و تهمت، و یا ایجاد مزاحمت به هنگامى که آنها را دعوت به خانه خود مى کند، همانگونه که در آیه ۵۳ همین سوره آمده «ان ذلکم کان یؤذى النبى»: این کار شما پیامبر را آزار مى دهد و یا موضوعى که در آیه ۶۱ سوره توبه آمده که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم را به خاطر انعطافى که در برابر سخنان مردم نشان
مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى ساختند «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن»: گروهى از آنها پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند: او آدم خوش باورى است که گوش به حرف هر کس مى دهد و مانند اینها. حتى از روایاتى که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده مى شود که آزار خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم مخصوصا على علیه السلام و دخترش فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز مشمول همین آیه بوده است.

در صحیح بخارى جزء پنجم چنین آمده است که رسول خدا فرمود: «فاطمه بضعه منى فمن اغضبها اغضبنى» فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است. همین حدیث در صحیح مسلم به این صورت آمده: «ان فاطمه بضعه منى یؤذینى ما آذاها»: فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد. شبیه همین معنى در باره على علیه السلام از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلّم نقل شده است. و اما لعن دراین آیه به معنى دورى از رحمت خداست، و این درست نقطه مقابل رحمت و صلوات است که در آیه قبل آمده بود. در حقیقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى که رحمتش گسترده و بى پایان است بدترین نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص که این طرد از رحمت هم در دنیا باشد و هم در آخرت، چنانکه در آیه مورد بحث اینگونه است و شاید به همین جهت مساله لعن قبل از عذاب مهین ذکر شده و تعبیر به اعد (آماده کرده است) دلیل بر تاکید و اهمیت این عذاب است.

در آیه بعد از ایذاء مؤمنان سخن مى گوید و براى آن بعد از ایذاء خدا و پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم اهمیت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرماید: کسانى که مردان و زنان با ایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشکارى شده اند. چرا که مؤمن از طریق ایمان پیوندى با خدا و پیامبرش دارد، و به همین دلیل در اینجا در ردیف خدا و پیامبرش قرار گرفته. تعبیر بغیر ما اکتسبوا اشاره به این است که آنها مرتکب گناهى نشده اند که موجب ایذاء و آزار باشد، و از اینجا روشن مى شود که هرگاه گناهى از آنان سر زند که مستوجب حد و قصاص و تعزیر باشد اجراى این امور در حق آنها اشکالى ندارد و همچنین امر به معروف و نهى از منکر مشمول این سخن نیست.

مقدم داشتن بهتان بر اثم مبین به خاطر اهمیت آن است، چرا که بهتان از بزرگترین ایذاءها محسوب مى شود و جراحت حاصل از آن حتى از جراحات نیزه و خنجر سختتر است، آن گونه که شاعر عرب نیز گفته: «جراحات السنان لها التیام و لا یلتام ما جرح اللسان » زخمهاى نیزه التیام مى یابد اما زخم زبان التیام پذیر نیست. در روایات اسلامى نیز اهمیت فوق العاده اى به این مطلب داده شده است. در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم خداوند عز و جل مى فرماید: «لیاذن بحرب منى من آذا عبدى المؤمن !»: آنکس که بنده مؤمن مرا بیازارد اعلان جنگ با من مى دهد!. قرآن شدیدا آنها را مورد سختترین حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشکار معرفى کرده است. شاهد این سخن در آیات بعد نیز خواهد آمد. در حدیث دیگر که امام على بن موسى الرضا از جدش پیامبر نقل کرده چنین آمده است «من بهت مؤمنا او مؤمنه او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالى یوم القیامه على تل من نار حتى یخرج مما قاله فیه!؛ کسى که مرد یا زن مسلمانى را بهتان زند یا در باره او سخنى بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآید!».

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
شعرپروین اعتصامی درباره موسی پيوند ثابت

مادر موسی، چو موسی را به نیل   در فکند، از گفته‌ی رب جلیل خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه   گفت کای فرزند خرد بی‌گناه گر فراموشت کند لطف خدای   چون رهی زین کشتی بی ناخدای گر نیارد ایزد پاکت بیاد   آب خاکت را دهد ناگه بباد وحی آمد کاین چه فکر باطل است   رهرو ما اینک اندر منزل است پرده‌ی شک را برانداز از میان   تا ببینی سود کردی یا زیان ما گرفتیم آنچه را انداختی   دست حق را دیدی و نشناختی در تو، تنها عشق و مهر مادری است  شیوه‌ی ما، عدل و بنده پروری است نیست بازی کار حق، خود را مباز   آنچه بردیم از تو، باز آریم باز سطح آب از گاهوارش خوشتر است   دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است رودها از خود نه طغیان میکنند   آنچه میگوئیم ما، آن میکنند ما، بدریا حکم طوفان میدهیم   ما، بسیل و موج فرمان می‌دهیم نسبت نسیان بذات حق مده   بار کفر است این، بدوش خود منه به که برگردی، بما بسپاریش   کی تو از ما دوست‌تر میداریش نقش هستی، نقشی از ایوان ماست   خاک و باد و آب، سرگردان ماست

قطره‌ای کز جویباری میرود   از پی انجام کاری میرود ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم   ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم میهمان ماست، هر کس بینواست   آشنا با ماست، چون بی آشناست ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند   عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت   زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت کشتی زاسیب موجی هولناک   رفت وقتی سوی غرقاب هلاک تند بادی، کرد سیرش را تباه   روزگار اهل کشتی شد سیاه طاقتی در لنگر و سکان نماند   قوتی در دست کشتیبان نماند ناخدایان را کیاست اندکی است   ناخدای کشتی امکان یکی است بندها را تار و پود، از هم گسیخت   موج، از هر جا که راهی یافت ریخت هر چه بود از مال و مردم، آب برد   زان گروه رفته، طفلی ماند خرد طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت   بحر را چون دامن مادر گرفت موجش اول، وهله، چون طومار کرد   تند باد اندیشه‌ی پیکار کرد بحر را گفتم دگر طوفان مکن   این بنای شوق را، ویران مکن در میان مستمندان، فرق نیست   این غریق خرد، بهر غرق نیست

صخره را گفتم، مکن با او ستیز   قطره را گفتم، بدان جانب مریز امر دادم باد را، کان شیرخوار   گیرد از دریا، گذارد در کنار سنگ را گفتم بزیرش نرم شو   برف را گفتم، که آب گرم شو صبح را گفتم، برویش خنده کن  نور را گفتم، دلش را زنده کن لاله را گفتم، که نزدیکش بروی   ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی خار را گفتم، که خلخالش مکن   مار را گفتم، که طفلک را مزن رنج را گفتم، که صبرش اندک است   اشک را گفتم، مکاهش کودک است گرگ را گفتم، تن خردش مدر   دزد را گفتم، گلوبندش مبر بخت را گفتم، جهانداریش ده   هوش را گفتم، که هشیاریش ده تیرگیها را نمودم روشنی   ترسها را جمله کردم ایمنی ایمنی دیدند و ناایمن شدند   دوستی کردم، مرا دشمن شدند کارها کردند، اما پست و زشت   ساختند آئینه‌ها، اما ز خشت تا که خود بشناختند از راه، چاه   چاهها کندند مردم را براه روشنیها خواستند، اما ز دود   قصرها افراشتند، اما به رود قصه‌ها گفتند بی‌اصل و اساس   دزدها بگماشتند از بهر پاس

جامها لبریز کردند از فساد   رشته‌ها رشتند در دوک عناد درسها خواندند، اما درس عار   اسبها راندند، اما بی‌فسار دیوها کردند دربان و وکیل   در چه محضر، محضر حی جلیل سجده‌ها کردند بر هر سنگ و خاک   در چه معبد، معبد یزدان پاک رهنمون گشتند در تیه ضلال   توشه‌ها بردند از وزر و وبال از تنور خودپسندی، شد بلند   شعله‌ی کردارهای ناپسند وارهاندیم آن غریق بی‌نوا   تا رهید از مرگ، شد صید هوی آخر، آن نور تجلی دود شد   آن یتیم بی‌گنه، نمرود شد رزمجوئی کرد با چون من کسی   خواست یاری، از عقاب و کرکسی کردمش با مهربانیها بزرگ   شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ برق عجب، آتش بسی افروخته   وز شراری، خانمان‌ها سوخته خواست تا لاف خداوندی زند   برج و باروی خدا را بشکند رای بد زد، گشت پست و تیره رای   سرکشی کرد و فکندیمش ز پای پشه‌ای را حکم فرمود، که خیز   خاکش اندر دیده‌ی خودبین بریز تا نماند باد عجبش در دماغ  تیرگی را نام نگذارد چراغ

ما که دشمن را چنین میپروریم   دوستان را از نظر، چون میبریم آنکه با نمرود، این احسان کند   ظلم، کی با موسی عمران کند این سخن، پروین، نه از روی هوی ست   هر کجا نوری است، ز انوار خداست

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
عجایب زندگی اخوندخراسانی پيوند ثابت
تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۳۹۱ – ۲۱:۴۲
print نسخه چاپی
send ارسال به دوستان

عجایب زندگی آخوند خراسانی

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

هنگامی که پس از پنجاه سال، قبر آخوند خراسانی را شکافتند تا دخترش را کنارش به خاک بسپارند، دیوار قبر آخوند فرو ریخت؛ مردم با تعجب دیدند که جسد آخوند پس از آن همه مدت ذره‌ای متلاشی نشده است.
به گزارش انتخاب به نقل از فارس، امروز سالروز رحلت بزرگمردی از تبار عالمان شیعه است که رابطه دین با سیاست را به عمل ثابت کرد و در عصر مشروطیت چون نگینی در آسمان اجتهاد درخشید، او کسی نیست جز «ملامحمد کاظم خراسانی» معروف به آخوند خراسانی که در ۲۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۲۹ هجری قمری در نجف اشرف به ملکوت اعلی پیوست.در ادامه به گوشه‌ای از زندگی این عالم مجاهد اشاره می‌شود:*ماجرای خانه آخوند خراسانی و گله فرزندش

آخوند به تمیزى سر و وضع و لباس اهمیت فراوانى مى‌داد، همراه سه فرزند که همگى آنها متأهل بودند، در یک خانه زندگى مى‌کرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند، روزى یکى از پسرانش از تنگى جا به پدر شکایت کرد، پدر گفت: اگر قرار باشد که خانه‌هاى این شهر را بین نیازمندان بخش کنند، به ما بیش از این نمى‌رسد.

*مرجعی که چهل سال گوشت نخورد

ایشان می‌فرمود: «چهل سال است نه گوشت خورده‌ام و نه آرزوی خوردن گوشت داشتم، تنها خوراک من، فکر بود و به این زندگی راضی و قانع بودم، هیچ‌گاه نشد سخنی یاد کنم که گمان کنند از زندگی خود ناراضی هستم، پولی برای خرید یک شمع به من دادند، ولی من در تاریکی می‌گذرانیدم و آن پول را به فقیرتر از خودم می‌دادم، سی سال تمام، تنها خورش من، داغی و گرمی نان بود.

* پیراهنی که شیخ انصاری به شاگردش بخشید

روزی، هنگامی که مجلس درس شیخ انصاری به پایان رسید، استاد به آخوند خراسانی نگاه کرد و گفت: آخوند، می‌بینم خیلی مؤدب می‌نشینی! او سر به زیر افکند و عبای خود را بیش‌تر روی سینه‌اش کشید، شیخ دریافت پیراهن تن شاگردش نیست و قبای خود را پیش آورده تا گردن خود را بپوشاند و معلوم نشود که پیراهن به تن ندارد، زیرا تنها چیزی که داشت و می‌توانست بگوید مالک آن هست، یک قبای پاره، یک عبای کهنه و یک جفت کفش بود که آن هم ته نداشت و با زحمت پای خود را بالاتر می‌گرفت و به رویه کفش می‌چسباند تا پایش بر زمین کشیده و کثیف نشود تا آن جا که روزی، مجبور شد سه بار پای خود را بشوید.

یکی از طلاب، که گوشه مدرسه نشسته بود، او را دید، دلش به حالش سوخت و کفش مندرسی به او داد، در این وقت، گویی دنیا را به آخوند خراسانی داده‌اند.

آن روز هم، شیخ پس از مجلس درس از برهنگی شاگردش آگاه شد و فهمید که پیراهن به تن ندارد، امر کرد پیراهنی به آخوند دهند.

*ماجرای پدری که ۵۰ سال بعد از مرگ دست دخترش را می‌گیرد

هنگامی که پس از پنجاه سال، قبر آخوند خراسانی را شکافتند تا دخترش را کنارش به خاک بسپارند، دیوار قبر آخوند فرو ریخت؛ مردم با تعجب دیدند که جسد آخوند پس از آن همه مدت به هیچ وجه متلاشی نشده و حتی صورت و محاسن او اصلاً تغییر نکرده بود.

یکی از شاهدان می‌گفت: عجیب آنکه وقتی دست آخوند را گرفتم و روی دست دخترش گذاشتم، دست شیخ مانند کسی که به خواب رفته باشد، حرکت کرد و همه حاضران سخت متعجب شده بودند، زیرا وضع کفن و صورت، به گونه‌ای بود که گویا آخوند را لحظاتی پیش به خاک سپرده‌اند.

منبع: «داستان‌های علمای شیعه» نوشته سیدعلی حسینی قمی

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
تقیدعجیب به نمازاول وقت پيوند ثابت

تقیّد عجیب به نماز اول وقت

وقتی از فرزند شهید عالی مقام زین الدین ـ فرمانده لشکر ۱۷علی بن ابی طالب(ع) ـ سؤال شد «کدام یک از ابعاد زندگی پدرت برایت جالب تر است؟» گفت: مطالعه زیاد ایشان. تعجب می کنم که با وجود آنهمه کار و فرصت کم چطور این قدر برای مطالعه وقت می گذاشتند. نماز اول وقتشان هم خیلی برایم جالب است.دوستانشان چیزهایی از نماز اول وقت پدرم تعریف کرده اند که تعجّب برانگیزاند. شنیده ام پدرم در سخت ترین عملیات ها، نماز اول وقت را رها نمی کرد.(۱)

درباره نماز اول وقت ایشان برادر علی حاجی زاده گوید: همراه چند تن از دوستان عازم شوش بودیم. آقا مهدی همراه ما بود. کنار سپاه شوش یک غذاخوری وجود داشت. وارد غذاخوری که شدیم، صدای اذان بلند شد. هر کدام غذایی را سفارش دادیم، بعد هم رفتیم و پشت سر آقا مهدی به نماز ایستادیم. آرزوی بچه ها بود که حتی در خواب هم که شده ببینند پشت سر آقا مهدی به نماز ایستاده اند. آقا مهدی بعد از نماز به سجده رفت. چنان با صدای بلند الهی العفو می گفت که همه برگشتند ببینند صدای چه کسی است که داخل رستوران چنین استغفار می کند. همین که سر از سجده برداشت، از شدت اشک صورتش کاملاً خیس شده بود. خیلی زیبا شده بود. به نظر می رسید همه کسانی که داخل رستوران بودند با دیدن چهره آقا مهدی روح از بدنشان جدا شده است. آقا مهدی با دیدن این صحنه خندید و همه سر به زیر شدند.(۲)

مهرورزی و ایثار شهید زین الدین

 

شهید زین الدین خیلی کم در مقر می ماند. شناسایی ها را خودش شخصاً انجام می داد و معبرها را چک می کرد. بعضی وقتها به من می گفت: شما نیا. می گفتم چرا؟ می گفت: «من که می روم، اجازه دارم که می روم. اگر می خواهی بیایی، باید از آقا محسن اجازه بگیری. چون مسؤولیت داری و ممکن است آسیب ببینی.»

همیشه می گفت: «گردانی که می خواهم به معبر بفرستم، اول خودم باید از آن مطمئن شوم.» اگر می دید معبر خطرناکی است، اجازه عبور گردان را نمی دادند.(۳)

پوتین کهنه

 

وقتی به اتاق فرماندهی لشکر ۱۷ می رفتیم، قبل از ورود، ابتدا جلوی اتاق را نگاه می کردیم، اگر یک جفت پوتین کهنه و ساییده شده و گرد و خاکی می دیدیم، متوجّه می شدیم که آقا مهدیبرگشته و به دیدنش می رفتیم. و اگر چنین پوتینی وجود نداشت، از همانجا برمی گشتیم و اصلاً وارد اتاق نمی شدیم.(۴)

تأثیر معنوی شهید زین الدین

 

آخرین شب جمعه ای بود که با آقا مهدی دعای کمیل می خواندیم. از اول دعا به طور عجیبی گریه می کرد و امام زمان(عج) را صدا می زد. نیمه های شب از خواب بیدار شد و به سجده افتاد و تا صبح در این حالت بود. سپیده دم اذان گفت و بچه ها را برای نماز بیدار کرد. ما به امامت او نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز زیارت عاشورا زمزمه کردیم. گریه های او عجیب روی بچه های لشکر علی بن ابی طالب(ع) اثر گذاشت تا آنجا که برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه می گفت: هفتاد درصد نیروهای لشکرش اهل نماز شب بودند.(۵)

بخشی از مکاتبه دو شهید

 

… برادرم علیرضا، اگر من مخلص بودم، اگر اعمالم در درگاه خداوند مورد پسند بود، الآن به سعادت خویش یعنی شهادت نائل آمده بودم. به خاطر این که من شب و روز، دعایم شهادت در راه خداست لکن مستجاب نشده. چون شهادت سعادت می خواهد.چون شهید، وجدان بیدار تاریخ شیعه است. و کسی وجدان بیدار تاریخ می شود که زندگی اش سراسر اخلاص و خادمی در راه حق باشد…

… برادرم جواد، شما به این فکر هستید که شهادت سعادت می خواهد (این) خوب فکری است. اما خود را چه بگویم که به این فکرم که مبارزه در جبهه حق، کلی سعادت می خواهد که من از(این) سعادت بویی هم نبرده ام. برادرم جواد، در نامه نوشته ای که جای افرادی مثل شما خالی است… اگر من لایق بودم، الآن پیش شما بودم. همین (که پیش شما نیستم) دال بر نالایقی من است…

علیرضا غلامی و جواد فروتن این مکاتبه را در تاریخ ۱/۲/۶۰نمودند. و چند ماه بعد یعنی در خرداد و شهریور ۶۰ به ملکوت اعلی پر کشیدند و آسمانی شدند.(۶)

علت توقف موتور

 

در عملیات فتح المبین به اتفاق برادر محسن رضایی(۷) در حالی که سوار بر موتور سیکلت بودیم، به تعقیب دشمن در حال گریز پرداختیم. در این تعقیب از نیروهای خودی خیلی جلو افتادیم و همچنان به پیش می رفتیم. ناگهان موتور خراب شد. هرچه کردیم، روشن نشد. از موتور پیاده شدیم تا آن را هل داده و روشن کنیم که با کمال تعجّب متوجّه شدیم روبروی ما یک میدان مین است و حکمت خرابی را فهمیدیم.(۸)

گلبرگی از خاطرات شهید اسماعیلی

 

در عملیات والفجر هشت قایق ما مورد اصابت گلوله قرار گرفت و تعدادی از سرنشینان آن شهید و برخی مجروح شدند. من هم از ناحیه پرده گوش و مچ پا زخم برداشتم. در قایق ما چند بشکه بنزین قرار داشت که به محض اصابت گلوله به آن مشتعل شد.مضطرب شدم و با خود گفتم الآن قایق با تمامی سرنشینان آن ـ اعم از زنده و شهید ـ آتش می گیرد و همه غرق می شوند. برای همین به خدا پناه برده از او درخواست کمک کردم که یاریم کند.درپی آن پتویی را که در قایق بود، در آب فرو برده، روی بشکه های مشتعل انداختم. به لطف حق آتش خاموش شد. به بچه ها نظر کردم، دیدم حالشان رفته رفته وخیم تر می شود. قایق هم بدون هدف روی آب سرگردان بود. برای نجات افراد مشغول خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل شدم. البته این دعاها را از حفظ بودم، ولی در آن شرایط بحرانی شگفت زده شدم که چگونه تا پایان آنها را بدون هیچ غلطی قرائت کردم. و این جز از عنایات امام زمان(عج) چیز دیگری نبود. بعد از مدتی قایق ما در کنار کشتی غرق شده ای ایستاد. فوری با همکاری سایر همرزمان قایق را با طنابی به کشتی بستیم. بعد از ۲۴ ساعت قایق های خودی ما را پیدا کردند و نجات یافتیم.(۹)

آخرین مهلت

 

شبی برادر حسین محزونیه گفت: امشب شب تاسوعای ما و شب آخر عمر ماست می خواهیم برای حضرت ابوالفضل (ع) سینه بزنیم. چون می خواهیم فردا شب میهمان حضرت ابوالفضل(ع)باشیم. (پدرش در هیأت اصفهان میان دار دسته سینه زنی بود).

حسین می گفت: می خواهم به جای پدرم میان داری کنم.

آن شب خیلی ابوالفضل ابوالفضل کرد و سینه زد. همان طور که سینه می زد، آرام آرام کنار من آمد و گفت: اخباری، امشب، شب آخر عمر من است، یادت باشد! به نام ابوالفضل امشب میان دار شدم. پدرم در هیأت ابوالفضل(ع) و من در لشکر امام حسین میان داری می کنم.

سپس کمی گریه کرد و ادامه داد: یادت باشد، فردا شب به تو خواهند گفت بدنش تکه تکه و شهید شده است. به پدرم سلام برسان و بگو: دلم می خواست یک تاسوعا و عاشورای دیگر با هم سینه می زدیم.

فردا شب خیلی نگران او بودم. تا این که یک نفر که نام شهدای خط شکن را اعلام می کرد، گفت: حسین محزونیه هم شهید شد.(۱۰)

من هم رفتنی شدم

 

صبح روز عملیات بیت المقدس در سنگر نشسته بودیم و با دوستان مشغول گفتگو و نقل خاطرات شب گذشته بودیم که مرتضی معین با چهره ای گرفته وارد سنگر شد. گوشه ای نشست و گفت: اگر پیامی دارید، بدهید. من هم رفتنی شدم.

یکی پرسید: کجا، نجف آباد؟

او با همان حالت گفت: خیر، پیام برای شهدا، برای رجایی، برای با هنر، برای بهشتی.

پرسیدم: مرتضی، چه شده است؟

گفت: خواب دیدم که شهید می شوم.

هرچه اصرار کردیم خوابش را بگوید، نگفت. چند دقیقه بعد از سنگر خارج شد. در همان هنگام صدای انفجار گلوله ای آمد.

برادر مصطفایی به سرعت از سنگر خارج شدو مرا صدا کرد.وقتی بیرون رفتم، دیدم ترکشی به گلوی معین اصابت کرده و خون از آن بیرون می جهد. بیش از چند دقیقه با او صحبت نکردم که مرغ روحش به سوی بهشت برین پر گشود.(۱۱)

گفته های شهید باکری قبل از بدر

 

شهید عظیم الشأن مهدی باکری ـ فرمانده لشکر عاشوراـ پیش از شروع عملیات سرنوشت ساز بدر (۹/۱۲/۶۳، شرق دجله) این سخنان را ایراد فرمود: «همه برادران تصمیم خود را گرفته اند ولی من به خاطر سختی عملیات، تأکید می کنم: شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع)باشید که رحمت خدا شامل حالش شد. مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند، به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد. باید در حدنهایی از سلاح مقاومت استفاده کنیم. هرگاه خداوند مقاومت ما را دید، رحمت خود را شامل حال ما می گرداند. اگر از یک دسته بیست و دو نفری یک نفر بماند، باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و (نگویید که) نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان (عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم. ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است…»(۱۲)

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
موریانه فساددردستگاه اداری پيوند ثابت
موریانه فساد در دستگاه اداری

پدید آورنده : حجه الاسلام و المسلمین محمد تقی رهبر ، صفحه ۱۴

 

از عواملی که همچون موریانه نظام را از درون تضعیف و تهدید می کند رشوه و فساد در دستگاه های اداری اعم از اجرائی و قضائی است. از آنرو که پشتوانه یک نظام اعتماد ملت و حمایت از حاکمیت است، اگر دیوار بی اعتمادی میان دولت و ملت فاصله انداخت بزرگترین پشتوانه مردمی با چالش جدی روبرو شده و زمینه را برای نفوذ دشمن و طمع به تجاوز فراهم می سازد.در این میان نظام اسلامی با جایگاه ویژه ای که دارد بیشترین نیاز را به این اعتماد و دلگرمی دارد. چرا که بنای این نظام بر حاکمیت سرنیزه نیست تا با زور مردم را به تسلیم و تمکین بکشاند چه اینگونه نظام ها در دلهای مردم جایگاهی ندارند و هرگاه توده های مردمی نسبت به سرنوشت نکبت بار خود واقف گردند بالأخره زنجیر تسلیم را پاره می کنند و سر به تمرد برمی دارند و حکومت در برابر شورشهای مردمی تاب مقاومت نخواهد داشت که نمونه های بسیار آن را در طول حاکمیت دیکتاتورها دیده ایم، از جمله رژیم سلطنتی پیشین که سرنوشت آن را فراموش نکرده ایم و اینست سرنوشت هر نظامی که بر سر نیزه و زور تکیه کند.

نظام اسلامی ما با شعار آزادی و مردمسالاری دینی  و جمهوریت و اسلامیت پا گرفت و جوهره اصلی نظام، ایمان به خدا و کرامت انسان و انتخاب آگاهانه و رابطه عاطفی و خادم و مخدوم میان دولت و ملت است و این سرمایه عظیم نباید کمترین خدشه را ببیند. در چنین شرائطی که حاکمیت بر پایه ایمان و اعتماد است نباید اجازه داد این سرمایه گِران خدشه ببیند

و این هنگامی میسّر است که عملکرد مسئولان و مدیران در همه سطوح و کارکنان و کارگزاران در همه رده ها مایه دلگرمی باشد و مردم بدانند حاکمیت در کنار آنهاست و برای آن ها مایه می گذارد و دل می سوزاند و فاسدان و مفسدان را مجال عرضه و ظهور نمی دهد و دست خائنان را از حریم قانون و بیت المال کوتاه می کند و زمینه را برای رشد ویروس های بیماری زا در عرصه سیاست و فرهنگ و اقتصاد فراهم نمی سازد و مجال نمی دهد عناصر ناباب با نفوذ در پیکره نظام به اعتماد و ایمان و امید مردم خللی رسانند و زمینه را برای امید و طمع دشمن فراهم سازند.

از همین جاست که تصفیه پست های مدیریتی از عناصر ورشکسته سیاسی و منحرفان، یک ضرورت است که مسئولان اجرائی و قضائی کشور نباید از آن غفلت  ورزند.

همانگونه که می دانیم با تشکیل مجلس هفتم و روی کارآمدن دولت نهم یعنی حاکمیت اصولگرائی با دغدغه صیانت از ارزشهای اسلامی شعار خدمتگذاری و عدالت محوری و بازگشت به اصول انقلاب اسلامی و خط امام از یکسو آب پاکی روی دست دشمنان ریخت و به مصداق «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» اقطاب کفر و استکباری امیدشان به یأس مبدل شد و رؤیای بازگشت مجدد سلطه بیگانه بر کشور اسلامی مان را به خواب آشفته ای تبدیل کرد و سردمداران آمریکا به صراحت گفتند با روی آمدن این مجلس و دولت امید ما از دست رفت! و همین اعتراف برای مجلس و دولت و کلیت نظام بزرگترین افتخار و نشانه سلامت راه و آگاهانه بودن انتخاب مردم

است و نشان می دهد ملت ما هم دشمنان خود را شناخته و هم راه خود را یافته است.نسل دوم و سوم انقلاب نیز با شور و علاقه و آگاهی به آرمانهای راستین انقلاب اسلامی اعلام وفاداری نمود و این دست آورد بزرگترین حاصل انتخاب مردم در غوغاساری موجود از خارج و داخل است. از سوی دیگر حرکت انقلابی و درس آموز مردم در دو انتخابات مجلس و دولت، عناصر دگراندیش و حمله بیگانه و فریب خورده گان را سرجای خود نشاند تا بدانند ملت بازیچه دسیسه ها و وسوسه های آنان نیست و به رغم همه افسونگری ها بر سر پیمان خود استوار ایستاده و آن عناصر بهتر آنست مرض  خود بیش از باین نبرند و زحمت دیگران را فراهم نسازند که هرچه بیشتر لجاجت کنند رسواتر خواهند شد.

اینها پایان ماجرا نیست

 

دشمنان ما از پای نمی نشینند، خنّاسان را از در میرانی از پنجره وارد می شوند. دندان زهرآگینشان می کنی با دم می زنند همچون ماری که از سر و دم زهر می زند! لذا باید سلاح از کف ننهاد و هر لحظه آماده پیکار بود چه با دشمنان خارجی و چه عواملشان در داخل و پیاده نظام دشمن در کسوت های حزبی سیاسی و فرهنگی و…از یکسو باید نهاد حاکمیت را از عناصر کج اندیش پاکسازی کرد و مجال توطئه را از آنان گرفت و از سوی دیگر اصلاحات اساسی را از درون آغاز نمود و عمل گرائی را به جای شعار گرائی به خدمت گرفت که زبان عمل از هر زبانی رساتر است. در این عرصه بازشناسی نوع عملکرد عناصر فاسد یا جاهل و یا بی تعهد از ضرورتهای نخستین است. از یک طرف مافیای مفاسد اقتصادی که در برخی

تشکیلات حکومتی و در بازار آزاد اقتصادی فعال اند و بازبردستی حلقوم اقتصاد را می فشرند و گرانی و احتکار و بحران به وجود می آورند که برخورد با اینان به شیوه بی رحمانه و قاطع از وظائف دستگاه های قضائی و اجرائی است و معرفی کردن آنها به ملت و نقاب تزویر از چهره آنان برداشتن.اینها عامل نارضایتی مردم و دلسردی نیروهای صالح و خدمتگذاری هستند که دغدغه خدمت دارند. همانگونه که در موضوع تثبیت قیمت ها و کاهش سود بانکی و… دیدیم که مجلس شورای اسلامی با تصویب این قانون توانست تا حدودی بر رشد تورم و افزایش قیمت ها فائق آید اما کار شکنی ها در این طرح مصوب کم نبود و عوامل نامرئی که نمی خواستند موفقیت مجلس را ببینند به کارشکنی پرداخته و سنگ اندازی در این راه نمودند که افزایش قیمت میوه جات در ۱۳۸۴ از آن جمله بود، با این حال کارشناسان اقتصادی از تأثیر گذاری مصوبه مجلس بر نرخ تورم و رشد قیمت ها با نگاه مثبت سخن گفتند و اگر این کارشکنی از سوی برخی نهادهای مسئول و مافیای احتکار و فساد اقتصادی نبود قطعاً طرح تصویب و تثبیت قیمت ها آثار محسوس تری داشت لذا دستگاه اطلاعاتی و نظارتی باید در صدد شناسائی این عناصر مخرب و معرفی آنان به مردم باشند و اجازه ندهند خناسان در عرصه اقتصاد و معیشت مردم مجال خرابکاری یابند. بویژه در شرائطی که دولت نیز در جهت کاهش تورم وگرانی و جلوگیری از مفاسد اقتصادی با مجلس همصدا می باشد و لایحه بودجه سال ۸۵ و راه کارهای اجرائی آن قطعاً در ارائه خدمت و مبارزه با فساد نقش مؤثر دارد و در مرحله نخست باید مراقب توطئه ها و تخریب ها بود که قوانین مصوب مجال شکوفائی پیدا کند.

رشوه و حق حساب

 

از مفاسد جاری در دستگاه های اجرائی و قضائی موضوع رشوه خواری و حق و حساب است. رواج این فساد تا بدانجا است که کمتر کسی امیدوار است بتواند بدون رشوه به حق مشروع و قانونی خود دست یابد. برای مبارزه با این فساد می بایست ساز و کاری را پیش بینی کرد تا نظارت بر عملکرد کارکنان در دستگاه های فوق الذکر به صورت جدی صورت پذیرد و متخلفان به عنوان مفسدان تحت پیگرد قانونی قرار گیرند و این علاوه بر ضرورت وجود یک نهاد ناظر، نظارت عمومی را می طلبد اما مشکل اینجاست که اگر ارباب رجوع از یک دستگاه شکایتی داشت و به مقام مافوق مثلاً وزارتخانه یا ریاست قوه منعکس کرد به جای اینکه آن شکایت را بررسی و رسیدگی کنند عین شکایت را برای مسئول متخلف می فرستند و به جای اینکه در حل مشکل بکوشند مشکل را مشکل تر می کنند و مسئول متخلف را رودرروی ارباب رجوع قرار می دهند! با این شیوه نظارتی نمی توان مدیریت کرد و به اعتراض مردم پاسخ داد و با فساد اداری مقابله نمود. در شیوه سیاسی امیرالمؤمنین(ع) می خوانیم که هنگامی که یک زن از حاکم منطقه خود شکایت کرد و عریضه ای خدمت امام داد، آن حضرت بی درنگ حکم عزل حاکم را نوشته و به دست او داد تا برای حاکم ببرد. چنین شیوه ای می تواند فساد را از درون تشکیلات مدیریتی ریشه کن سازد. کم کاری، رشوه خواری، اختلاس کمر نظام را زیر بار سنگین می شکند و نابسامانی و دلسردی و نومیدی را پدید می آورد متأسفانه تاکنون گامی در جهت اصلاحات اداری برداشته نشده است. شعار اصلاح طلبی طی سالهای گذشته نیز به بیراهه رفت و به جای اینکه مفاسد را از درون دستگاه های مدیریتی ریشه کن کند، عرصه را برای رشد اندیشه های دگراندیش و سیاسی کار و مفسد

گشود و امروز وقت آن است که به اصلاحات واقعی رو آورده شود و بدنه نظام مدیریتی و عوامل اجرائی و قضائی از فساد و عناصر مفسد پاکسازی شود…

قاطعیت در برخورد با مفاسد

 

برخورد با فساد و مفسدان به قاطعیت نیاز دارد. با سهل انگاری و سعه صدر! و بی تفاوتی و ساده اندیشی نمی توان لایه های فساد را از درون جامعه و تشکیلات مدیریتی  زدود.

با کمال تأسف باید معترف بود که فضای کنونی زمینه مناسبی را برای رشد فساد و اعمال خلاف شرع فراهم ساخته است.ناامنی، سرقت، آدم ربائی، آدم فروشی، قاچاق مواد مخدر و بی حجابی، قتل و جنایت در جامعه بیداد می کند. و ضعف دستگاه قضائی یا نارسائی قوانین در این عرصه پوشیده نیست حتی همین قوانین موجود نیز در برخورد با فساد و مفسدان اجتماعی و اخلاقی کمتر عمل می شود. در یک عبارت در وضع کنونی مجرمان و مفسدان احساس امنیت می کنند چرا که نه احکام اسلامی در مورد قاتل و سارق و محارب به اجرا در می آید و نه زندان و وثیقه و تعهد کارساز است و حقوق شهروندی نیز دستمایه ای برای تجری بیشتر مفسدان و سوء استفاده متخلفان شده است! چه باید کرد؟ آیا راه کاری بهتر از احکام اسلامی در برخورد با مجرمان وجود دارد؟ چرا احکام اسلامی به اجرا در نمی آید؟ پس آیات کیفر و قوانین فقه اسلامی برای کجاست؟ تا کی و تا چند باید شاهد تعطیل احکام اللّه باشیم؟!از قوانین اسلامی که بگذریم هیچ قانونی  حلّال مشکلات در باب جرائم نیست.  تلاشی است بی خاصیت که جواب نداده است.

بطور خلاصه: فرصتی که امروزه برای حاکمیت نظام پدید آمده کمتر در تاریخ وجود داشته و از دست دادن این فرصت جز ندامت و مسئولیت و عقوبت در پی نخواهد داشت تا در این آزمایش الهی و فرصت تاریخی چه  کنیم؟!

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
مجله امام خمینی در۲۲بهمن پيوند ثابت
منشأ حق و تکلیف

پدید آورنده :  آیه الله جوادی آملی نگارش و تدوین: حجه الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفی پور  ، صفحه ۶

 

یکی از مسائل مهم در مباحث حق و تکلیف. مسئله منشأ و منابع حق و تکلیف است به این معنا که منبع و سرچشمه حق و تکلیف چیست. آیا منبع حقوق انسان است یا این منبع آن است و انسان شایستگی وضع حقوق را ندارد و به عبارت دیگر: خدای متعال و اراده الهی منشأ و منبع حقوق است. در جواب این سؤال نظرات و آرائی مطرح شده است که ما در اینجا در آغاز برخی اندیشه های موجود را مطرح و سپس به منابع حقوق از نظر اسلام می پردازیم.

مراد از منشأ حق

 

مراد از منشأ حق. مبدأ حقوق فردی و اجتماعی، یا مقام قانون گذاری حق است.یعنی واضع حقوق و تکالیف چه مقامی است و چه کسی قادر به وضع قوانین حقوقی اعم از حقوق فردی و اجتماعی است.

حقوق انسان در ادیان الهی، به ویژه اسلام که کامل ترین و جامع ترین شرایع است یکی از مهمترین مباحث شمرده شده و در آیات و روایات بسیاری بدان تأکید شده است.

قوانین مربوط به عقاید، اخلاق و فقه و حقوق و منبع هستی آن اراده الهی و علم ازلی الهی است که بمقتضای ربوبیت الهی، انسان و پدیده های جهان هستی را تربیت می کند. البته خدای سبحان به مقتضای ربوبیت خود هر موجودی را به اندازه سعه وجودی او تربیت می کند و اقتضای مقام انسانی و جایگاه او در نظام هستی و سعه وجودی او آن است که خداوند در پرتو دین و حقوق و تعالیم و تکالیف خود، وی را تربیت کند.و به عبارت دیگر: خدای سبحان به مقتضای خالقیتش انسان را می آفریند و به مقتضای ربوبیت، او را هدایت می کند تا او خود را در پرتو هدایت الهی پرورش دهد.

از این رو هدف از ارسال رسولان و انزال کتاب های آسمانی، ایجاد معرفت و ارتقای بشریت به مقام والای انسانیت است این که در اسلام، مبدأ هستی شناسی دین و احکام و حقوق و تکالیف اراده و علم ازلی خداوند است به استناد فلسفه الهی است که در آن هم منشأ فاعلی حقوق و تکالیف یعنی ذات اقدس الهی اثبات و معرفی می گردد و هم منشأ قابلی آن یعنی نفس قدسی انسان کامل اثبات می شود. البته در الهیات فلسفه مبدأ فاعلی وحی و الهام و در علم النفس مبدأ قابلی آن تبیین می گردد.

منبع معرفت شناسی حق و تکلیف

 

پس از بیان این مطلب که اولاً برای نظام هستی مبدئی وجود دارد و آن ذات لایزال الهی است و انسان نیز از نظام تکوین بیگانه نیست، بلکه خدا خالق و انسان و همه موجودات مخلوق اویند و ثانیاً همان ذات ربوبی نظام هستی را تدبیر می کند، چون به مصالح و مفاسد آن ها آگاه است و اسرار موجود در اشیای افعال، اخلاق و افراد را می داند و آن ها را ملاک تقنین قرار می دهد و قانون را در نظام تکوین و تشریع وضع می کند. از این رو منبع حقیقی و اصلی دین و حقوق و تکالیف، اراده الهی است که قرآن و سنت و عقل و اجماع کاشف از اراده الهی هستند.

و به عبارت دیگر: منبع معرفتی حق و تکلیف دو چیز است عقل و نقل و هر دو زیر مجموعه خاص خود را دارند. کتاب و سنت دلیل نقل اند و هر یک حجیت خاص خود را دارند. سنت گاهی با خبر کشف می شود و گاهی با شهرت یا اجماع، خبر نیز یا متواتر است یا واحد، شهرت هم یا فتوایی است یا روایی، اجماع یا منقول است یا محصّل، حجیت اجماع به جهت کاشفیت آن از سنت است، و گرنه برای اجماع مردم در مقابل سنت، ارزشی نیست. عقل در حوزه اهل توحید معنای واحدی میان موحدان دارد، ولی نزد ملحدان مغالطه نیز عقل محسوب می شود که آن را می توان عقل ملحدانه گفت، چنان که امام صادق(ع) درباره معاویه تعبیر شیطنت را نکراء دارد و تعبیر عقل به کار نمی برد، شخصی از امام می پرسد: عقل چیست؟ حضرت در پاسخ می فرماید: «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان؛ عقل آن است که با آن خدای رحمان عبادت شود و بهشت کسب گردد، پرسید آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: «تلک النکراء تلک الشیطنه و هی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل؛(۱) آن نکراء و شیطنت و شبیه به عقل بود نه خود عقل.» این گونه از موضوعات جزء مباحث معرفت شناسی است.

منشأ حقوق از دیدگاه متفکران غربی

 

منشأ حق از نگاه غالب اندیشمندان غرب، همان قراردادهای اجتماعی است.بسیاری از آنان اعتقاد دارند که شکل گیری جامعه بر مبنای قراردادهای اجتماعی بوده و همه حقوق انسانها بر اساس همین قوانین تأمین می شود. بنابراین تردیدی نیست در اینکه حقوق بشر باید از همین قراردادهای اجتماعی سرچشمه گیرد و منشأ دیگری نباید برای آن جست و جو کرد. از منظر ایشان حقوق بدون تشکیل جامعه واقعیتی نخواهد داشت و زمانی که جامعه انسانی با تدوین قوانین و مقررات اجتماعی شکل گیرد، حقوق بشر از آن قوانین و مقررات اجتماعی منتزع می شود و مراد از مقررات اجتماعی، مجموعه قوانینی است که حاکمان یا قوای مقننه آن را تنظیم و تدوین کرده باشند، چنان که یکی از صاحب نظران غربی به نام توماس هابز (۱۵۸۸ ـ ۱۶۷۹) بر این نکته تصریح دارد که همه حقوق از حاکم سرچشمه می گیرد و هیچ حقوق طبیعی یا الهی وجود ندارد.

وضع طبیعی انسان، وضع جنگ است که آدمیان بی خردانه رفتار می کنند و برای کنترل آنان لازم است حاکم مطلقی باشد.(۲)

از این رو استیفای حقوق به واسطه مقررات اجتماعی که از تفکر حاکمان یا حقوق دانان تراوش کرده مقدور است. بر فرض صحت این نظر سؤال این است که آیا همه حقوق انسان ها از طریق قرارداد اجتماعی تأمین می شود و آیا مقررات اجتماعی از جامعیت لازم در این امر برخوردارند؟ پاسخ این پرسشها از نگاه قرارداد گرایان اجتماعی مثبت است، چون حق از نظر ایشان امتیازی است که قانون به انسان اعطا کرده است،(۳) امّا این دیدگاه با مبانی اسلام سازگار نیست، زیرا حقیقت انسان مسبوق به فراطبیعت و ملحوق به آن است، یعنی انسان گذشته از جنبه بدنی و مادی، روح اصیل و مجردی دارد که نه از خاک است و نه به خاک برمی گردد و همه عقاید، اخلاق، احکام و حقوق او سازنده هویت تکاملی اوست، تمام قوانین او باید بر اصول اوّلی آفرینش وی تکیه کند و به مرجع نهایی او بعد از مرگ بازگردد.

بنابراین، همه بایدها و نبایدهای حقوقی و تشریعی وی به استناد بودها و نبودهای تکوینی او خواهد بود، به طوری که اگر آن حقایق تکوینی فرضاً به صورت تشریع تجلی کنند، به حالت مواد حقوقی متبلور می شوند و اگر این مواد حقوقی و تشریعی فرضاً به صورت تکوین تجلّی یابند، به حالت همان حقایق تکوینی درمی آیند و باطن این قوانین و ملکوتشان حقایق و ظاهر آنها حقوق است، به گونه ای که تکوین و تشریع، حقیقت و حقوق، ملکوت و ملک، ظاهر و باطن دو روی یک سکّه انسانیت اند. منطقه فراغ که عبارت از موارد اباحه، تخییر عقلی، اضلاع واجب نقلی و مانند آن است دارای پشتوانه باز و آزاد تکوینی است که به استناد وسعت آن، سعه ای در حکم تشریعی پدید آمده است.

منشأ حقوق از نگاه منکران وحی

و نبوّت

 

برخی از منکران وحی و نبوّت معتقدند که عقل بشر برای هدایت و سعادت او کافی است و نیازی به وحی نیست. عقل انسان پاسخ گوی همه نیازها و حاجات انسانی است و با وجود آن تمسّک به هر ابزاری دیگر برای وصول به سعادت، امری عبث و بیهوده خواهد بود. اندیشه مزبور که در آثار اندیشمندان کلامی شیعه به شبهه براهمه معروف است، از مدتها قبل مطرح گردیده که پاسخ آن در کتابهای کلامی تبیین شده است، امّا امروزه برخی از پیروان مکاتب جدید در غرب همین اندیشه را تبلیغ و ترویج می کنند و کامل ترین نظام حقوقی را که متضمن هدایت و سعادت انسانی است«اعلامیه جهانی حقوق بشر» می دانند. این گروه را عقیده بر آن است که هیچ نیازی به بعثت انبیاء نبوده و دلیلی وجود ندارد که مردم به وحی و نبوّت گرایش داشته باشند، زیرا ره آورد انبیاء اگر موافق عقل باشد صاحبان عقل از آن بی نیاز بوده و حاجت و فایده ای در گرایش به وحی نیست و اگر مخالف عقل باشد، پذیرش آن سودمند و نافع نخواهد بود.(۴)

از میان مسلمانان صوری و مسیحیان ظاهری برخی طرفدار چنین تفکری بوده و آن را ترویج می کنند. در اسلام آنان که در حسن و قبح عقلی راه افراط را پیش گرفته اند، عقیده دارند که احکام حقوقی مدوّن از جانب حکیمان که دارای اندیشه و عقول برتری از دیگران هستند کافی است.در مسیحیت نیز افرادی چون «گروسیوس»(Grotius) (1583 ـ ۱۶۴۵) حقوق دان معروف هلندی که با تألیف کتابی به نام«حقوق جنگ و صلح» به عنوان مؤسس و پایه گذار حقوق بین الملل در غرب شهرت یافته، پوفندرف (Pufendorf) آلمانی و دکارت (Descartes) فرانسوی به عقل انسان بسیار بها داده و حقوق طبیعی را محصول عقل بشری دانسته اند.(۵)

حاصل کلام و اندیشه عقل گرایان این است که عقل تنها منشأ قابل اعتماد برای حقوق و تکالیف انسانها و تنها منبع مؤثر برای تنظیم امور فردی و اجتماعی آنهاست و انسان با دارا بودن چنین منبع مطمئن، نیازی ندارد که سرچشمه دیگری را برای تأمین حقوق خویش جست و جو کند.

از دیدگاه اسلام، این عقیده باطل است.زیرا، درک عمیق عقل اگرچه می تواند منشأ معرفت حقوق به شمار آید، ولی صلاحیت کامل در این امر را ندارد، زیرا قلمرو ادراک عقل در مقابل وحی محدود است و شعاع وحی بسی وسیع تر از آن است، بسیاری از مصالحی را که وحی تبیین می کند عقل از فهم آن عاجز است. اساس وحی و بنیان نبوت بر ترمیم مصالح و تأمین کامل منفعت انسانی استوار است.

انبیاء آمده اند تا حقوق انسانی و تکالیف بشری را از طریق وحی دریافت و به جوامع انسانی ابلاغ نمایند. اگر آب در حوضچه عقل به حدی بود که بشر را از لحاظ نیازهای مادی و معنوی به طور کامل سیراب می کرد دیگر نیازی به چشمه وحی نمی بود. بنابراین می توان ادعا کرد که بسیاری از حقوق و تکالیف و احکام منشأ عقلانی دارند، امّا نمی توان مدّعی شد که عقل انسان، تنها واضع قوانینی است که حیات انسانی را سامان بخشیده و گامهای او را استوار می سازد، پس همان گونه که قرارداد اجتماعی و قانون مدنی نمی تواند منشأ واقعی حقوق به شمار آید، عقل نیز قادر نیست سرچشمه حقیقی همه حقوق انسانی باشد. بلکه برای ارائه نظام حقوقی کامل باید از منبع وحی استمداد کند.

منبع حق در اندیشه آرمان گرایان

 

از نگاه آرمان گرایان، منبع حقوق فردی و اجتماعی افراد، اراده الهی یا عقول بشری است. این گروه به قوانین حقوقی که نشأت گرفته از قدرت حاکمه یا هر ناحیه ای دیگر باشد بی اعتنا هستند و به حقوق اجتماعی مدوّن از دولت وقعی نمی نهند.

حقوق انسانها محدود به حقوق فطری و طبیعی است و سایر قوانین موضوعه باید مظهر حق طبیعی باشند. ارزش و اعتبار قوانین حقوقی در راستای همین حق فطری است.(۶) توصیه آنان این است که با قوانین خلاف حقوق فطری و طبیعی باید مبارزه کرد. بنابراین برای دولتها و قدرتهای حاکم بهتر است که دست به تدوین و تنظیم قوانین حقوقی نزنند، بلکه برای آنان شایسته است که از اراده برتر از خود که همان اراده الهی است پیروی کنند، وظیفه حاکم مطالعه و دسترسی به آن اراده برتر است که قواعد مطلوب نزد اوست. اینکه آیا می توان به آن اراده والا دست یافت و ایده ها و قواعد آرمانی را از او به دست آورد و آیا این کار در حیطه قدرت حاکم است یا نه؟ و آیا همه حقوق از چنین جایگاهی برخوردارند یا برخی از حقوق اجتماعی و فردی باید مستند به اراده الهی باشد؟ این پرسشها بدون پاسخ اند. ظاهراً این اندیشه زمانی ظهور کرد  که حاکمان و دولتمردان به رعایای خود  ظلم و ستم روا می داشتند و این گروه  از  اندیشمندان برای جلوگیری از ظلم  و  تعدّی حاکمان به چنین تفکری روی  آوردند.

با توجّه به این نکته به نظر می رسد که مراد از حقوق در اندیشه آرمان گرایان، حقوق فطری و طبیعی باشد، نه حقوق عام. البته تمام حقوق اعتباری انسان مسبوق به حقایق تکوینی اوست که گاهی از آنها به طور فطری و زمانی به امور طبیعی و وقتی به امور فراطبیعی یاد می شود و هر یک از این تعبیرها به زاویه ای از زوایای گسترده هستی بشریت عنایت دارد و همه آنها می تواند صحیح باشد دو خداست که محیط به همه جوانب است، لذا منبع هستی حقوق بشر اراده و علم ازلی خداست و تنها به دلیل  کاشف از آن عقل برهانی و علوم وحیانی (قرآن و سنت) است که باید بدون  تعارض و با هماهنگی امر حقوقی را کشف کنند.

خاستگاه حق در تفکر واقع گرایان

 

گروهی از اندیشمندان در مقابل آرمان گرایان چندان توجهی به حقوق فطری و طبیعی نداشته، بلکه به نظام بخشی حقوق اجتماعی در روابط مدنی افراد معتقدند. تفکر ایشان غالباً در راستای واقعیتهای اجتماعی خلاصه می شود و ایده آرمانی و مطلوب آرمان گرایان را برنمی تابند، به خواسته مردم بیش از اراده الهی در مستندات حقوقی اهمیت می دهند. به همین سبب منشأ و منبع حق را خواسته مردم و قدرت حاکم می دانند، نه اراده الهی که برتر از اراده جمعی است. حقوق بر اساس خواسته ها و تمایلات مردم متغیر است، دولت موظف به تدوین و تأمین حقوقی است که افراد جامعه آن را طالب هستند. بنابراین، سرچشمه حقوق، گرایشات و نیازهای مردم است نه چیز دیگر.(۷) به همین جهت این گروه برای احقاق حقوق افراد در جامعه، قائل به  حکومت دموکراسی(حکومت مردمی)هستند، نه حاکمیت تئوکراسی(حکومت  الهی).

اشکالات زیادی بر این دیدگاه وارد است که عمده ترین آنها این است که لازم است در فلسفه حقوق معلوم شود محدوده و قلمرو نیازی انسان تا کجاست و مراد از نیاز چه نیازهایی است، نیاز فطری انسانی یا نیازهای کاذب حیوانی؟ ظاهراً نگاه ایشان همه نیازهاست، چنان که با همین نگاه  به  اصطلاح واقع گرایانه مجالس قانون گذاری، برخی از جوامع غربی بنا به خواسته برخی انسانها، قانون هم جنس بازی را تصویب کرده و جزء حقوق قانونی به  شمار آورده اند.

منشأ حق و تکلیف از نگاه فردگرایان

 

برخی از صاحب نظران معتقدند که حقوق هر فرد لازم شخصیت او بوده و همیشه با اوست، انسان از آن حیث که انسان است حقوقی دارد که هیچ قدرتی قادر نیست آن را از وی سلب یا به دیگران انتقال دهد. کسی قادر به محدود ساختن حقوق او نیست، مگر آنکه خود اجازه دهد. او تا حدّی به اجتماع روی آورده و حاضر به زندگی اجتماعی می شود که به حقوق فردی اش زیانی وارد نگردد. انسان با قطع نظر از خالق خویش و احساس هرگونه مسئولیت و تکلیف در مقابل او از حقوق ذاتی و طبیعی برخوردار بوده و آزادی فردی او در هر صورت قابل احترام است. بنابراین منشأ  حق، اراده خود فرد است، نه نیازهای افراد یا قدرت حاکمه و یا اراده و خواست  جامعه.

صاحب نظران فردگرا عقیده دارند که اجتماع سالم انسانی و جامعه متمدن زمانی شکل می گیرد که حداکثر آزادی برای تأمین حقوق فردی فراهم آید. اگر به افراد اجازه داده شود که بر اساس اراده شخصی خویش تصمیم بگیرند، معلوم خواهد شد که چگونه جامعه مسیر تکامل را طی خواهد کرد. پس اراده فردی تنها منشأی است که قادر به رفع موانع حقوق افراد و تأمین آن در تمام ابعاد خواهد شد. این اندیشه در غرب ریشه دارد که بر اثر نگرانیها و ناامنیهای دوران جنگ در قرن نوزدهم ظهور پیدا کرد. تفکر مزبور که در اروپا «اگزیستانسکیالیسم» نام گرفت، به شیوه فردگرایی بسیار تأکید دارد. به عقیده آنان هیچ وظیفه و آرمانی که جهت و مسیری را بر انسان تحمیل کند وجود ندارد، انسان خود باید دست به خلق ارزشها بزند. او هر لحظه در حال شدن و اراده کردن است و هر آنچه تصمیم گرفت ارزش و حق است و همان را به عنوان وظیفه و تکلیف باید برگزیند.

طیف الحادی اگزیستانسیالیست معتقد است که خارج از اراده انسان هیچ امری  وجود ندارد، هر فرد ماهیتی مختص  به خود دارد و تعریف انسان با  انتخاب و اختیار تعیین می شود. شیوه عقلی و سلوک فلسفی آنان برفردگرایی افراطی مبتنی است، جامعه آرای خود را بر انسان تحمیل کرده و وجود وی در جامعه رنگ می بازد،(۸) بنابراین، هیچ امری در سرچشمه حقوق نمی تواند جایگزین اراده فرد گردد.

منشأ حقوق و تکالیف در اسلام

 

از آراء گذشته روشن شد که درباره منشأ پیدایش حق، گاهی گفته می شود بشر دارای حقوق طبیعی است و گاهی گفته می شود انسان حقوق فطری دارد، گاهی از چیستی حق برای انسان سخن به میان می آید و گاهی از انتظارات بشر از حق سخن می رود.همه این مطالب لازم است، امّا کافی نیست.برای تبیین بحث ضروری است حقیقت انسان و جایگاه او در هندسه خلقت روشن گردد.

زیرا منشأ حق همانند منشأ حکم و قانون و تکلیف به مسئله وحی و نبوت مستند است، زیرا:

۱٫ انسان موجودی نیست که همه هستی اش محدود به تولّد و مرگ باشد: «و انتم بنو سبیل علی سفرٍ من دارٍ لیست بدارکم و قد اوذنتم منها بالارتحال».(۹)

۲٫ حیات واقعی انسان پس از انتقال از دنیا بوده، زندگی مادی و حیات دنیوی وی بسیار محدود است: «و ما هذه الحیوه الدنیاالّا لهو و لعب و انّ الدار الآخره لهی الحیوان»،(۱۰) «و انّ الآخره هی دار القرار»؛«و للآخره خیر لک من الأولی»(۱۱).

۳٫ او در ردیف سایر موجودات مادی نیست، بلکه از همه جهات وجودی از سایر موجودات ممتاز است. به همین جهت خالق انسان در خطاب به او فرمود: «انّی جاعلٌ فی الأرض خلیفه»(۱۲)، «ولقد کرّمنا بنی آدم و…»(۱۳).

۴٫ عناصر محوری وجودی انسان ترکیبی از جسم و روح است، جسم او از عالم طبیعت و روح از عالم اله است، با این وصف بخشی از حقوق او طبیعی است و جنبه مادی او را تأمین می کند، امّا بخش دیگر آن حقوق فراطبیعی است که مربوط به بعد معنوی اوست.

۵٫ خداوند همه نظام هستی را در راستای هدف خلقت انسان آفرید و همه پدیده ها را مسخّر وی قرار داد: «و سخّر لکم ما فی السّماوات و ما فی الأرض جمیعاً منه»(۱۴)؛ «ألم تروا انّ اللّه سخّر لکم ما فی السّموات و ما فی الأرض»(۱۵)؛ «الا و انّ الأرض الّتی تقلکم و السّماء الّتی تظلکم، مطیعتان لربّکم و ما أصبحتا تجودان لکم ببرکتهما توجّعاً لکم و لا زلفهٌ الیکم و لا لخیرٍ ترجوانه منکم و لکن امرتا بمنافعکم فأطاعتا و أقیمتا علی حدود مصالحکم فقامتا».(۱۶) در احادیث قدسی نیز وارد شده

است که من همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خود خلق کردم.(۱۷)

۶٫ غایت خلقت انسان، وصول به کمال دنیا و فلاح عقبی است و تنها طریق این کمال و فلاح، عبودیت حق و بندگی رب است. امیربیان حضرت علی(ع) می فرماید:شما انسانها در این چند روز مهلت داده شدید تا در راه صحیح گام بردارید و راه نجات شما تنها رضایت خداست، باید فکر و اندیشه خود را به کار گرفته و در معرفت و تحصیل نور الهی همّت گمارید: «عبادٌ مخلوقون اقتداراً و مربوبون اقتساراً و مقبوضون احتضاراً و مضمّنون اجداثاً…، قد امهلوا فی طلب المخرج و هدوا سبیل المنهج و عمّروا مهل المستغتب و کشفت عنهم سدف الریب و خلّوا المضمار الجیاد و رویّه الارتیاد و اناه المقتبس المرتاد فی مدّه الأجل و مضطرب المهل».(۱۸)

۷٫ هرچند کمال واقعی انسان، تحصیل رضای خدای سبحان است، امّا این به معنای مذمت دنیا و زمین و آسمان نیست، بلکه دنیا در آینه اسلام مهد کمال و نردبان ترقی و دار تحصیل مقامات عالی انسان و

محل گذار فرشتگان است. پس دنیا در مکتب اسلام اولاً و بالذات مذموم نیست، بلکه ثانیاً و بالعرض مورد نکوهش واقع شده است. آنچه مذموم است حب و دلبستگی و تعلّق خاطر به مال و مقام دنیاست که موجب فراموشی خدا و قیامت می شود: «و فرحوا بالحیوه الدنیا و ما الحیوه الدنیا فی الآخره الّا متاع»(۱۹) پس در تعالیم الهی هیچ گونه تنافی میان زندگی سالم دنیوی و سعادت اخروی وجود ندارد: «و ابتغ فیما آتاک اللّه الدار الآخره و لا تنس نصیبک من الدنیا».(۲۰)

۸٫ در جنبه معرفتی، قلمرو عقل فراتر از حس و تجربه بوده و بسیاری از معارف به واسطه آن تحصیل می شود، لیکن همه علوم محدود به عقل نیست و برخی از آن معارف عالیه از طریق وحی تحصیل می شود.

۹٫ عقل برهانی، نه عقل وهم آلود و نه خیال زده، از ادلّه شرع محسوب می گردد، یعنی همان طور که قبلاً بازگو شد اراده و علم ازلی خدای سبحان که منشأ پیدایش دین و تکوین قوانین اعتقادی و اخلاقی و فقهی و حقوقی است، به وسیله عقل برهانی و نقل معتبر کشف می شود، از این رو اوّلاً عقل باید از آفت وهم و خیال آزاد گردد، ثانیاً دلیل معتبر نقلی را در کنار خود ببیند، چنان که دلیل نقلی نیز اوّلاً باید از وهن، ضعف، جعل دسّ، تقیّه و مانند آن مصون باشد، ثانیاً برهان عقلی را در کنار خود ملحوظ داشته باشد، زیرا نه عقل به تنهایی برای کشف حقیقت دین کافی است و نه نقل به تنهایی خودکفاست، البته در موارد ویژه ای که حرم امن وحی است و عقل هرگز در آن محدوده راه ندارد و هیچ گونه حکم ایجابی و سلبی در آن باره نیست، دلیل معتبر نقلی خودکفاست.

با توجّه به مقدّمات مذکور این نتیجه به دست می آید که حدود حقوق و تکالیف انسان باید بر اساس سعه وجودی او باشد و  بر ابعاد وجودی انسان هیچ کس جز صانع  او احاطه کامل ندارد، پس تعیین کننده حقوق واقعی انسان باید محیط بر او و عالم به نیازهای او باشد و حق باید از چنین قدرتی سرچشمه گیرد و گرنه هر مبدأ دیگری چون دارای نقص وجودی است، منشأ واقعی احکام و حقوق بشر نخواهد  بود.(۲۱)

البته این نگاه نباید با نظریه «امر الهی»که همه امور را به خدا اسناد داده و به ناکارآمدی عقل و ناکامی آن در حیات انسانی معتقد است، خلط و خبط گردد، زیرا این نظریه از نگاه ما مردود است. با این نگاه هیچ اراده و قدرتی جز قدرت مطلقه الهی قادر به اعطای حقوق واقعی به انسان نخواهد بود. با توجّه به اینکه قلمرو معرفتی عقل برای این قوه محفوظ مانده و کمترین خللی بر آن وارد نیست.

بنابراین، مبادی مشروح عقل به آسانی حکم می کند که چنین قدرتی می تواند حقوق  و تکالیف و ابزار و اسباب وصول به  آن را برای انسان تعیین کرده و به او  خطاب کند که «تزوّدوا فانّ خیر الزاد التقوی».(۲۲)

ذات اقدس الهی است که هم حقوق فطری و طبیعی انسان را تعیین کرده است و هم حقوق فردی و اجتماعی او را، هم حدود و جایگاه حقوق وی را معین کرده است و هم آثار و نتایج آن را، هم حقوق کامل و شایسته انسان را تبیین نموده و هم حقوق سایر موجودات را، هم حقوق واقعی و کاذب را از هم باز شناسانده و هم تکالیف افراد را در جایگاه مختلف در قبال آن حقوق مشخص کرده است. او در کتاب تشریع که«تبیاناً لکلّ شی ء» است، ذرّه ای از حقوق کتاب تکوین را که مقام حقیقی انسان است کم نگذاشته و چون خدای سبحان حق محض است. منشأ همه حقوق، ذات متعالی اوست.

خداوند می فرماید: «الحقّ من ربّک».(۲۳)از ظرافتهای این آیه آن است که کلمه حق را با «مِن» ابتدائیه مقید کرده، یعنی مبدأ و منشأ حق خداوند است، نه اینکه حق با او قرین و همراه باشد. او حقِ بالاصاله و سَرَیان و سَیَلان همه حقوق از اوست، قرب  با او، قرب به حق و بعد از او بعد از  حق  است، برای وصول به حق و احیای آن در حیات فردی و اجتماعی هیچ مسیری  واقعی تر از راه الهی نیست که از  طریق وحی به انبیاء تعلیم داده شده  است.

بر هیچ خردورزی این امر پوشیده نیست که انسان و حتی حیوانات دارای حقوق طبیعی اند، امّا کلام در این است که این حقوق فطری و طبیعی چگونه قابل تحصیل اند؟ آیا صرف میل طبیعی و فطری موجب تحصیل حقوق او می گردد یا باید آن کس که این حقوق را در او نهادینه کرده طریق تحصیل آن را هم به او تعلیم دهد؟ در پاسخ این پرسشهاست که دین و تعالیم انبیاء و مقررات و قوانین الهی در پرتو مکاتب وحیانی، جایگاه و معنای واقعی خود را می یابند و نقص قوانین بشری آشکار می شود.

و به عبارت دیگر: به لحاظ این که کسی می تواند تکالیف و حقوق انسان را بیان کند که به اضلاع سه گانه مربوط به انسان، یعنی حقیقت انسان، جایگاه او در نظام هستی و تعامل او با نظام هستی، شناخت داشته باشد  و بدون این شناخت نمی توان حقوق انسان را تعیین کرد، همه اندیشمندان می پذیرند که تدوین حقوق بشر با توجه به عدم معرفت به حقیقت انسان و جایگاه او در نظام هستی، منجر به ستم نامه می شود.نه  حق نامه در جایی که شناخت ناقص باشد. تدوین هرگونه حقی بر پایه شناخت ناقص نیز نتیجه آن ستم نامه خواهد بود. از این رو حقوق واقعی انسان در صورت شناخت تام و معرفت کامل او تعیین و تبیین می شود و شناخت کامل انسان و اضلاع سه گانه او با انسان آفرین است و کامل ترین شناخت را باید در محضر انسان آفرین جستجو کرد که خود کمال مطلق است و غنی بالذات.

و در واقع او منبع اصیل شناخت است و چنین کسی جز خداوند که علم محض است، نیست. بر این پایه و بر اساس اینکه نه افراد  عادی شناخت صحیحی از انسان دارند  و نه پیامبران از آن جهت که بشر  عادی اند، شناخت بالاصاله از حقیقت  انسان دارند معلوم می گردد که تعیین  حقوق بشر و تکلیف او باید در دست چه کسی باشد. کسی باید زمام تعیین حقوق  و تدوین قوانین حقوقی انسان را در دست داشته باشد که خالق بشر و آگاه کامل به همه هستی حکیم مطلق و عادل محض است.با توجه به آنچه گفته شد، می توان گفت که فقط چنین منبعی می تواند حقوق واقعی انسان را تعیین کند و هر منبعی جز آن توان چنین کاری را ندارد، چون فاقد عناصر محوری تعیین حق است و هرچه انجام دهد ره آوردی جز ستم به بشر نخواهد  داشت.

مبدأ فاعلی حق

 

بر اساس آنچه بیان شد، باید حق تعیین حقوق بشر در اختیار خداوند باشد، زیرا او تنها وجودی است که از حقوق واقعی انسان آگاه هست. واگذاری چنین امری به هر منبع دیگر غیر از خداوند حتی به خود فرد، اثر و نتیجه ای جز ظلم و زوال حق در پی نخواهد داشت. سپردن تعیین حقوق به خداوند که حق محض و مالک تمام حقوق است عین عدل و حفظ حقوق انسانی است و استحقاق  بشر به حقوق ـ که معلوم بالاجمال  و مجهول بالتفصیل اوست ـ مصحّح وضع آن توسط وی نخواهد بود. اگر مبدأ فاعلی تعیین حقوق، خود انسان باشد و آثار و نتایج نظام حقوقی خود ساخته اش، ستم به انسان باشد آیا می توان آن را حق واقعی نامید؟

اگر خدا بشر را آفریده و با نظام خاصی که دارد او را وارد نشئه طبیعت ساخته و با نظم و نسق مخصوصی او را به جهان دیگری انتقال می دهد و با برنامه های ویژه ای وی را به محکمه عدل فراخوانده و محاکمه می کند و تنها آن ذات اقدس است که به همه جوانب نظام هستی و امور انسانی آگاه است چرا نتوان گفت حقوق بشر است که خدا حقوق او را تعیین کند؟ آیا اگر خداوند  حقوق وی را تعیین و از طریق پیامبران و کتابهای آسمانی به او ابلاغ  نمی کرد بشر حق نداشت اعتراض کند و بگوید خدایا ما که از اسرار جهان خبری  نداشته و توان آگاهی از آن را نیز نداشتیم، چرا ما را هدایت نکردی و حقوق  واقعی ما را به ما ابلاغ ننمودی؟ به خوبی می توان نتیجه گرفت که از حقوق مسلّم بشر تعیین و ابلاغ حقوق او از ناحیه خداوند است و این همان فلسفه رسالت است که بسیاری از حکمای الهی به آن اشاره کرده اند.

مستحق و محقق حق

 

با توجّه به مطالبی که به میان آمد این نکته روشن شد که بین انسان به عنوان  صاحب حق و خداوند به عنوان مبدأ  فاعلی فرق است، یکی مستحق حقوق  و دیگری محقق آن است. هیچ ملازمه ای میان مبدأ فاعلی حق و مستحق  حقوق نیست. ممکن است کسی صاحب حق باشد و واضع قوانین حقوقی خود نباشد، پس اینکه خداوند واضع حقوق  است به معنی نفی حقوق انسان نیست و اینکه انسان صاحب حق است به این معنا نیست که مبدأ فاعلی حق نیز خود اوست. انسان صاحب حق است، یعنی مستحق دریافت قوانین حقوقی است، نه واضع حق، و از حقوق مسلّم اوست که حقوق واقعی اش را خداوند وضع و ابلاغ  کند.

انسان با سرمایه دانشی مزجات آفریده شده:«و ما أوتیتم من العلم الّا قلیلاً»(۲۴)ولی  تعاملی وسیع با خود و با نظام کیهانی  دارد. احساس و تجربه بشری از یک سو و براهین تجریدی از سوی دیگر بدون شکوفایی آن از طرف وحی الهی جوابگوی  نیازهای غیب و شهود او نخواهد بود و از طرف دیگر بدون رهنمود وحیانی و افاضه ربوبی و اشراق غیبی نیل بشر به شهود عرفانی و کشف نهائی نیز میسور انسان نیست، از این رو لازم است در تمام حقایق تکوینی و تشریعی از وحی استمداد کرد. از جمله در تعیین حقوق بشر و تدوین  قوانین حقوقی جز از ناحیه خدا صحیح نیست.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

 

۱٫ اصول کافی، ج ۱، ص ۱۰٫

۲٫ ر.ک: سنت روشنفکری در غرب، ص ۲۸۳ ـ ۲۹۲٫

۳٫ دیباچه ای بر دانش حقوق، ص ۴۵ به بعد.

۴٫ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۲۷۳٫

۵٫ ر.ک: فلسفه حقوق (دوره سه جلدی)، ج ۱، ص ۵۹٫

۶٫ ر.ک: فلسفه حقوق، ج ۱، ص ۴۰ و ج ۲، ص ۴۳٫

۷٫ همان، ص ۴۱، دیباچه ای بر دانش حقوق، ص ۶۱٫

۸٫ ر.ک: فرهنگ واژه ها، ص ۲۵٫

۹٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳٫

۱۰٫ سوره عنکبوت، آیه ۶۴٫

۱۱٫ سوره غافر، آیه ۳۹٫

۱۲٫ سوره ضحی، آیه ۴ و ر.ک: سوره انعام، آیه ۳۲، سوره اعراف، آیه  ۱۶۹، سوره توبه، آیه ۱۳۸، سوره یوسف، آیه ۱۰۹ ؛ سوره نحل، آیه ۳۰، سوره اعلی، آیه ۱۷٫

۱۳٫ سوره بقره، آیه ۳۰٫

۱۴٫ سوره اسراء، آیه ۷۰٫

۱۵٫ سوره جاثیه، آیه ۱۳٫

۱۶٫ سوره لقمان، آیه ۲۰٫

۱۷٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۳٫

۱۸٫ شرح فصوص الحکم (خوارزمی)، ص ۸۳۳٫

۱۹٫ نهج البلاغه، خطبه ۸۳٫

۲۰٫ سوره رعد، آیه ۲۶٫

۲۱٫ سوره قصص، آیه ۷۷٫

۲۲٫ ر.ک: فلسفه حقوق بشر، ص ۱۱۱٫

۲۳٫ سوره بقره، آیه ۱۹۷٫

۲۴٫ سوره اسراء، آیه ۸۵٫

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
مجلات امام خمینی و۲۲بهمن پيوند ثابت

مجلات > عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی > پاسدار اسلام > بهمن ۱۳۸۴، شماره ۲۹۰

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا پایان»  یوم اللّه بیست و دوم بهمن

پدید آورنده :   ، صفحه ۲

سالروز پیروزی انقلاب عظیم ایران را به مستضعفین جهان و مسلمانان عموماً و ملت شریف و شجاع ایران تبریک عرض می کنم. در چنین روز فرخنده ای حق بر باطل و جنود رحمانی بر اولیاء شیطان و حزب اللّه طاغوت و طاغوتیان غلبه نمود و حکومت عدل اسلامی مستقر گردید و دست انتقام حق از آستین ملت رزمنده ایران بیرون آمد و نصرت اعجازآمیز اسلام بر کفر تحقق یافت. در چنین روز مسعودی همبستگی قشرهای ملت دلیر روزافزون و ارتش و سایر قوای انتظامی وفاداری خود را به اسلام و ایران نشان دادند و میهن خود را از شر طاغوت های زمان که در رأس آنان دولت آمریکاست رهائی بخشیدند.درود بر چنین ملت زنده و هوشیار و آفرین بر قوای انتظامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. جاوید باد پرچم پرافتخار اللّه اکبر که رمز پیروزی معجزه آسای ملت بزرگ ایران است…

ما گرچه شهدای گرانمایه و جوانان برومندی از دست دادیم و برادران و خواهران معلول و ناقص العضو به جای گذاشتیم. شهدائی که نور انقلابمان و خواهران و برادران معلولی که سرمایه انقلاب اسلامی ما هستند و از احترام خاصی در میان ملت قدرشناس ما برخوردارند ولی در عوض ملتی بزرگ را نجات دادیم و چنگال گرگان آدمخوار، وحشیان به صورت آدمی را از شریان حیات امتی عظیم الشأن قطع کردیم و با خواست خداوند و اراده مصمم ملت عزیز تا ابد صحنه میهن اسلامی خود را از لوث وجود جنایتکاران بی فرهنگ و خیانتکاران غارتگر پاک و در تحت لوای پربرکت اللّه اکبر برای هم میهنان خود آزادی و استقلال را تأمین نمودیم.

(۲۲/۱۱/۵۸)

روز ۲۲ بهمن روزی بود که ارتش و ملت به هم پیوستند و روزی بود که ارتش از طاغوت به اللّه برگشت و تکبیر و پشتیبانی امت بر طاغوت غلبه کرد و این معنا باید سرمشق ما باشد در تمام زندگی، که اگر یک ملتی همه قشرهایش با هم بودند و یکپارچه بودند هیچ قدرتی نمی تواند در مقابل آنها ایستادگی کند و آسیبی به آنها برساند…

در ۲۲ بهمن ثابت شد که ملتی یکپارچه، ملتی که مقصدشان یک مقصد الهی است نه مقصدشان یک مقصد مادی صرفاً و همه شان با هم یکصدا هستند، یک مقصد هستند، نمی توانند که بر این ملت غلبه کنند و دیدند که ملت غلبه کرد بر همه آنها…

۲۲ بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگی و برای نسل های آینده که همه آنها ۲۲ بهمن را که غلبه ایمان بر کفر و اللّه بر طاغوت و اسلام بر کفر بود، باید حفظ کنند و بزرگ بشمارند، بزرگ بشمارند روزی را

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

طراحی : سایت سازه گیلان

No Image No Image