دسته‌ها

متفرقه

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

خدمات وبلاگ نویسان جوان

نوامبر 2012
ش ی د س چ پ ج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
No Image
خوش آمديد!
مدینه النبی پيوند ثابت

 

 

 

Point to the offensive image and click Report.Done reportingLearn more

 

 

 

 

 

 
 
 
 

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
ارامگاه کوروش کبیر پيوند ثابت

آرامگاه کوروش بزرگ

 

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

 

 

پرش به: ناوبری، جستجو

 

مقاله برگزیده
آرامگاه کوروش بزرگ
CyrustheGreatTomb 22057.jpg
Red pog.svg
آرامگاه کوروش بزرگ

Iran location map.svg

اطلاعات کلی
نام آرامگاه کوروش بزرگ
کشور Flag of Iran.svg ایران
استان فارس
شهرستان پاسارگاد
بخش هخامنش
اطلاعات اثر
نام‌های قدیمی مشهد مادر سلیمان، مشهد ام نبی
نوع بنا ساختمان هرمی شکل از جنس سنگ آهک
سال‌های مرمت بار اول در سال ۱۳۵۰ خورشیدی و بار دوم بین سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۷ خورشیدی
کاربری آرامگاه
دیرینگی ساخته شده قبل از سال ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح
دورهٔ ساخت اثر هخامنشی
بانی اثر کورش بزرگ
مالک فعلی اثر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
اطلاعات ثبتی
شمارهٔ ثبت ۱۹
تاریخ ثبت ملی ۲۴ شهریور ۱۳۱۰ خورشیدی[۱]
اطلاعات بازدید
شماره تلفن ‎+۹۸(۰)۷۲۹۷۲۸۲۴۵۲ ‏[۲]
وبگاه www.pasargad.ir

آرامگاه کوروش بزرگ که مقبره کورش دوم هخامنشی ملقب به کورش بزرگ یا کورش کبیر است، بنایی بی‌پیرایه ولی با معماری منحصر به فرد، در فاصله حدود یک کیلومتری جنوب غربی کاخ‌های پاسارگاد است.[۳] این بنا از همه سوی دشت مرغاب پیداست، به‌ویژه اگر از سمت جنوب غربی از راه باستانی گذر کنیم و از تنگه بلاغی وارد دشت شویم، نخستین چیزی که جلب توجه می‌کند آرامگاه کوروش است.[۴] این اثر در سال ۲۰۰۴ میلادی به عنوان زیر مجموعه پاسارگاد تحت شماره ۱۱۰۶ در میراث جهانی یونسکو ثبت شده‌است.[۵]

از قدیمی‌ترین توصیف‌های مربوط به آرامگاه کورش می‌توان به توصیف اریستوبولوس، یکی از همراهان اسکندر مقدونی در لشکرکشی‌اش به قلمرو هخامنشیان نام برد که توسط آریان در کتاب آناباسیس اسکندر بدین شکل ثبت شده‌است:[۶] قسمت‌های پایینی آرامگاه از سنگ‌هایی تشکیل شده بود که به شکل مربع بریده شده بودند و در کل یک قاعده مستطیلی‌ شکل را تشکیل می‌دادند. بالای آرامگاه یک اتاق سنگی بود که یک سقف و یک در داشت و به قدری باریک بود که یک مرد کوتاه‌ قد به‌سختی می‌توانست داخل اتاق شود. در داخل اتاق یک تابوت طلایی وجود داشت که پیکر کورش را در داخل آن قرار داده بودند. یک نیمکت نیز با پایه‌هایی از طلا در کنار تابوت قرار داشت. یک پرده بابلی پوشش آن (احتمالاً نیمکت) بود و کف اتاق نیز با فرش پوشانده شده بود. یک شنل آستین‌دار و سایر لباس‌های بابلی روی آن قرار داشتند. شلوارها و جامه‌های مادی در اتاق یافت می‌شد، بعضی تیره و بعضی به رنگ‌های دیگر بودند. گردن‌بند، شمشیر، گوشواره‌های سنگی با تزیینات طلا و یک میز نیز در اتاق بودند. تابوت کورش بین میز و نیمکت قرار داشت. در محوطه آرامگاه یک ساختمان کوچک برای روحانیون وجود داشت که وظیفه نگهداری آرامگاه کورش را بر عهده داشتند.

همچنین آریان نوشته‌است که روی آرامگاه کورش نوشته‌ای به خط میخی پارسی باستان وجود داشت به این مضمون:[۷]

ای انسان. من کورش پسر کمبوجیه هستم، که شاهنشاهی پارس را بنیاد کردم و شاه (کل) آسیا بودم. پس به این آرامگاه بر من رشک مبر.

این نوشته با اختلاف بسیار کمی توسط استرابون و پلوتارک نیز نقل شده‌است.[۸] اگرچه تحقیقات جدید درستی وجود چنین نوشته‌ای در آرامگاه کوروش را زیر سؤال برده‌است اما ساختار ساده و بدون تزئین بنا مضمون همین نوشته‌ را منتقل می‌کند. آرامگاه کورش تنها بنایی در پاسارگاد است که توصیف آن در منابع یونانی آمده‌است.[۹]

محتویات

 [نهفتن

مشخصات بنا [ویرایش]

نقشه آرامگاه کورش بزرگ. جهت خواندن ابعاد نقشه روی نگاره کلیک کنید.

نقشه سنگ‌های سقف اتاقک آرامگاه کورش بزرگ. این نقشه بر پایه طرح دیوید استروناخ، ترسیم شده‌است.

طرح آرامگاه کورش بزرگ از نمای بالا، اثر ارنست هرتسفلد. هرتسفلد این طرح را بین سال‌های ۱۹۰۵ و ۱۹۲۸ (به احتمال زیاد ۱۹۰۵) کشیده‌است. در این نما سقف آرامگاه برش خورده‌است و قسمت شیروانی مانند و فضای خالی زیر آن برداشته شده‌اند تا اتاقک آرامگاه دیده شود. به دیوارهای ضخیم اتاقک توجه کنید که حدود ۱٫۵ متر ضخامت دارند. ابعاد داخلی اتاق ۳٫۱۷ متر طول، ۲٫۱۱ عرض و ۲٫۱۱ متر ارتفاع است. همچنین رویش گیاهان در سنگ‌های خارجی آرامگاه قابل توجه‌‌است که باعث تخریب سنگ‌ها نیز شده بود.

طرح محوطه آرامگاه کورش بزرگ از نمای بالا، اثر ارنست هرتسفلد. به ستون‌ها و دیوارها توجه کنید که در زمان بازدید هرتسفلد در محوطه آرامگاه وجود داشتند. دیوارها احتمالاً به مسجد اتابکی تعلق داشته‌اند.[۱۰]

آرامگاه کورش در گوشه جنوبی محوطه‌ای جا دارد که زمانی بوستان شاهی پاسارگاد بوده‌است و از سنگ‌های آهکی سفیدی که به زردی متمایل است و احتمالاً از معدن سیوند تأمین شده‌است، بنا شده‌است. ساختمان آرامگاه دو هزار و پانصد سال در برابر عوامل مخرب طبیعی و غیرطبیعی پایداری کرده‌است و هنوز در دشت پاسارگاد پابرجاست. قاعده یا زیربنای اصلی آن سکویی است سنگی که طرح آن یک مربع مستطیل به طول ۱۳٫۳۵ متر و عرض ۱۲٫۳۰ متر می‌سازد. این ساختمان از دو قسمت کاملاً متمایز تشکیل شده‌است؛ یک سکوی سنگی شش پله‌ای، و یک اتاق با سقف شیروانی بر فراز پله ششم.[۱۱]

ارتفاع کلی بنا اندکی بیش از ۱۱ متر است. سکوی اول — که پلهٔ اول را تشکیل می‌دهد — ۱۶۵ سانتیمتر ارتفاع دارد، اما حدود ۶۰ سانتیمتر آن در اصل نتراشیده و پنهان بوده‌است، یعنی این هم مانند پلکان دوم و سوم دقیقاً ۱۰۵ سانتیمتر ارتفاع داشته‌است. پلکان چهارم و پنجم و ششم هر یک ۵۷٫۵ سانتیمتر ارتفاع دارند. پهنای سکوها نیم متر است و سطح سکوی ششمین که قاعده اتاق آرامگاه را تشکیل می‌دهد، حدود ۶٫۴۰ متر در ۵٫۳۵ متر است.[۱۲]

اتاق آرامگاه دارای ۳٫۱۷ متر طول، ۲٫۱۱ متر عرض و ۲٫۱۱ متر ارتفاع است. دیوارش ستبر است و تا ۱٫۵ متر ضخامت دارد و از چهار ردیف سنگ نیک تراشیده، درست شده‌است. ردیف‌های اول و دوم بلندتر از ردیف سوم و چهارم‌اند و در ضلع شمال غربی ظاهراً دری دو لنگه که کشویی باز می‌شد، وجود می‌داشت که اینک از بین رفته‌است. مدخل کنونی ۷۸ سانتی‌متر پهنا و ۱۴۰ سانتی‌متر بلندی دارد و آستانه آن نیز عمیق است. در هر یک از دو گوشه آستانهٔ کوچک، یک فرورفتگی برای پاشنه درها درست کرده‌اند و شیارهایی افقی به عمق ۱۶ سانتیمتر در یک سمت و ده سانتی متر در سمتی دیگر، تا دو لنگه در هنگام باز شدن در آن‌ها راه یابند و جای گیرند.[۱۳]

در پیشانی اتاق آرامگاه یعنی در مثلث بالای درگاه، یک گل بسیار آراسته نقش کرده بودند که امروز تنها نیمی از آن، آن هم به صورت بسیار ضعیف باقی مانده‌است. مسافری اروپایی به نام یوهان آلبرشت فون ماندلسلو در سال ۱۶۳۸ میلادی این گل را دیده‌است و تصویر آن را نیز در نقشی که از آرامگاه کورش کشیده‌است، آورده‌است ولی تا مدت‌ها این نقش از یاد رفته بود و یا به صورت دیگری تعبیر می‌شد تا آنکه دیوید استروناخ در سال ۱۹۶۴ میلادی آن را بازیافت و توصیف و تفسیر نمود. گل مورد بحث ۱۲ پر اصلی می‌داشت که خارج از محوطهٔ آن ۲۴ پر دیگر و بیرون از اینها ۲۴ پر نوک‌دار دیگر آورده بودند.[۱۴] این نقش به تصویر خورشید می‌ماند و با توجه به اینکه ایرانیان نام کورش را با خورشید تطابق داده بودند، این گل خورشیدی نماد و مظهر شخص کورش و نمودار مقام روحانی او نزد ایرانیان بوده‌است.[۱۵]

سقف آرامگاه از درون صاف و ساده‌است ولی از بیرون شیروانی شکل است و شیب دو طرفهٔ ان به شکل عدد هشت است. این سقف از دو سنگ گران پیکر ساخته شده‌است که بر روی آن یک سنگ هرمی به قاعدهٔ ۶٫۲۵ متر در ۳ متر و به کلفتی نیم متر قرار گرفته‌است و بر روی آن، سنگ بالای سقف جای می‌داشت، که اکنون موجود نیست. گمان می‌رود که طبق سنت هخامنشی، برای سبک شدن و بهتر جا‌به‌جا کردن سنگ‌های گران، داخل سقف را گود کرده‌اند.[۱۶] فرصت‌الدوله شیرازی به وجود فضای خالی میان سقف درون و سقف شیب‌بامی بیرون پی برده‌بود و آن را محل دفن مرده دانسته بود:[۱۷]

سقف آن [آرامگاه] از طرف بیرون شیب بامی است ولی از درون مسطح است. لهذا از پشت این سقف مسطح اندرون تا زیر مقعر سقف بیرون مجوف [=خالی] است به شکل مثلث و آن جا محل دفن مرده بوده و در زمان‌های گذشته پشت بام را سوراخ کرده و سنگ هایش را شکسته‌اند. بعضی از اهالی که از آنجا بالا رفته، آن دخمه را دیده‌اند، مذکور بودند که در آن تابوت از سنگ نهاده‌اند و مرده در آن تابوت بوده. اکنون جسد هبا منثور است [مثل غبار پراکنده است].

این قسمت میان تهی که فرصت‌ شیرازی از آن یاد می‌کند، عبارت است از یک گودی به طول ۴٫۷۵ متر که حدود یک متر عرض دارد و ۸۵ سانتیمتر عمق. برای این که درازی این گودی استقامت سقف را متزلزل نکند، آنرا دو تکه‌ای ساخته‌اند.[۱۸] ولی این نظر که فضای خالی محل قرار گرفتن تابوت یا حتی دو تابوت (با توجه به تقسیم فضای میان‌تهی به دو) بوده‌است، در گذشته طرفدارانی داشته‌است.[۱۹]

کف اتاقِ آرامگاه از دو تخته‌سنگ سترگ تشکیل شده‌است. طبق گزارش جرج کرزن (۱۸۹۲م) تخته‌سنگ بزرگ‌تر از حفره‌های بزرگی که در آن کنده شده بود آسیب دیده بود. احتمالاً برای اینکه معلوم شود زیرش چیست.[۲۰]

بنای آرامگاه بدون ملاط ساخته شده بود، ولی بست‌های فلزی دم چلچله‌ای، سنگ‌های آن را به هم متصل می‌کرد که تقریباً همهٔ آنها را کنده و برده بودند و گودی‌های ناخوشایندی به جای گذارده بودند که به استقامت بنا آسیب می‌رساند. تیمی تحت سرپرستی علیرضا شاپور شهبازی تا آنجایی که می‌شد این گودیها را با تکه سنگ‌هایی که از معدن سیوند آورده بودند، تعمیر کرد.[۲۱]

کسانی که در قرن نوزدهم از آرامگاه بازدید کرده‌اند و مشاهداتشان را ثبت کرده‌اند، سخن از ستون‌های دور آرامگاه کورش رانده‌اند.[۲۲] لیک در حال حاضر اثری از این ستونها و سایر بناهای اطراف آرامگاه نمانده‌است. برای نمونه فرانتس هاینریش وایسباخ محقق و خاورشناس آلمانی که در اواخر قرن نوزدهم میلادی از پاسارگاد بازدید کرده‌است و شرحی از بناهای موجود در پاسارگاد نوشته‌است، توصیفی به شرح زیر از ستون‌های دور آرامگاه کورش داده‌است:[۲۳]

سه طرف آرامگاه را ۲۲ ستون احاطه کرده‌اند. اثراتی از دیواری دو لایه که ستونها را احاطه کرده‌است دیده می‌شود. طول هر یک از ردیف ستونهایی که مقابل هم قرار گرفته‌اند ۳۰ متر و طول ردیف ستونهایی که به این دو ردیف عمود است ۳۲ متر است. طول دو ردیف مقابل هم از دیوار داخلی ۳۵ متر و طول بخش دیگر از دیوار داخلی ۴۲ متر است. در اینکه دیوار خارجی از ابتدا وجود داشته‌است، شک و تردید هست. دیوار خارجی دیوار عظیمی است که باقی‌مانده‌هایی از یک دروازه بدان تکیه کرده‌است.

چند دهه پیش از وایسباخ، کِر پورتر که در سال ۱۸۱۸ میلادی از آرامگاه دیدن کرده بود، دیده‌های خود را از وضعیت ستونها چنین بیان کرده‌است:[۲۴]

یک منطقه وسیع که محدوده آن به وسیلهٔ پایه ۲۴ ستونِ گِرد، مشخص شده است، ساختمان [آرامگاه] را به مانند یک مربع در میان گرفته است. قطر هر ستون ۳ پا و ۳ اینچ [تقریباّ ۹۹ سانتیمتر] است. هر ضلع مربع توسط ۶ ستون کامل می‌شود که فاصله هر ستون از ستون کناریش ۱۴ پا [تقریباً ۴،۲۷ متر] است. ۱۷ ستون هنوز ایستاده هستند، ولی دور و برشان انباشته از آشغال است، و خام‌دستانه توسط دیواری گِلی به هم وصل شده‌اند.

دربارهٔ منشأ سبک معماریِ بنا نظرات متفاوتی ابراز شده‌است. طیف این نظرات گسترده‌است و شامل منشأ یونانی آسیای صغیر، میانرودی، مصری، عیلامی و ایرانی اصیل می‌شود. بهرام فره‌وشی در مورد پوشش خرپشته‌ای روی آرامگاه کورش نوشته‌است که گورهای آریائیانی که نخستین بار به سیلک آمده‌اند نیز به همین ترتیب پوشانده شده‌است و این می‌رساند که هنوز نخستین پادشاهان هخامنشی آرامگاه‌های خود را بنابر رسم قدیم و به طوری که در نواحی باران خیز شمال ایرانزمین معمول بوده می‌ساختند.[۲۵]

سرگذشت آرامگاه [ویرایش]

نقاشی‌ای از آرامگاه کورش بزرگ اثر فرصت شیرازی (۱۲۷۱ – ۱۳۳۹ق). به پایه‌های ستون‌ها توجه شود.

محمدرضا شاه پهلوی در کنار آرامگاه کورش بزرگ در جریان برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران.

آرامگاه کورش بزرگ که به احتمال زیاد پیش از مرگ وی و به فرمان خودش ساخته شده‌است[۲۶]، در همه دوره هخامنشی مقدس به شمار می‌رفت و به خوبی از آن نگهداری می‌کردند. به گفتهٔ آریان، در زمان شاهنشاهی کمبوجیه، مغانی که وظیفه نگهداری از آرامگاه کورش بزرگ را داشتند، سهمیه‌ای به شرح یک گوسپند و مقدار معینی شراب و خوراکی در روز و یک اسب در ماه جهت قربانی کردن برای کورش بزرگ، از شاهنشاه دریافت می‌کردند.[۲۷] در حمله اسکندر مقدونی یک شخص مقدونی در این آرامگاه را شکسته بود و اشیا آن را تاراج کرده و کالبد را گزند رسانده بود.[۲۸] اسکندر دستور داد آرامگاه کورش را مرمت کنند. هکل و یاردلی با اشاره به مرمت آرامگاه و نقل قولی از پلوتارک مبنی بر مجازات عاملان تعارض به آرامگاه مینویسند که هدف اسکندر از این کار علاقه شخصی او به کورش و حرکتی خیراندیشانه/سیاسی بود تا بتواند خود را جانشین مشروع کورش و هخامنشیان معرفی کند.[۲۹] از وضعیت آرامگاه در دوره‌های اشکانی و ساسانی اطلاع چندانی در دست نیست. در دوره اسلامی تعبیر اصلی بنا دیگر مشخص نبود و از سوی دیگر مردم هم ساخت بناهای با عظمت سنگی را خارج از قوه بشریت می‌دانستند و به سلیمان که طبق عقاید اسلامی، دیوان را برای کارهای دشوار در خدمت داشته است، نسبت می‌دادند. به‌همین جهت آرامگاه کورش بزرگ را هم از بناهای سلیمان می‌شمردند و آن‌را به مادر او منسوب می‌کردند و “مشهد مادر سلیمان” می‌خواندند. در دوران اتابکان فارس به دست سعد بن زنگی در سال ۶۲۰ یا ۶۲۱ق با استفاده از ستون‌‌ها و سنگ‌های کاخ‌های پاسارگاد، مسجد جامعی در پیرامون آرامگاه ساخته و محرابی نیز بر سنگ درون اتاق آرامگاه حجاری شد. در سال ۱۳۵۰ خورشیدی، پس از مطالعه و بررسی، سنگ‌ها به جای اصلی خود منتقل شدند.[۳۰]

در آثار کلاسیک فارسی، اشاره به این بنا موجز، ناچیز و پراکنده‌است. فارس‌نامهٔ ابن بلخی (۵۱۰ق ~ ۱۱۱۶م) از کهن‌ترین آثار فارسی‌است که به این بنا اشاره کرده‌است:[۳۱]

مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است طول آن چهار فرسنگ اما عرض ندارد مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کرده اند خانهٔ بچهار سو هیچ‌کس در آن خانه نتواند نگریدن کی گویند کی طلسمی ساخته‌اند کی هر کی در آن نگرد کور شود اما کسی را ندیده‌ام کی این آزمایش کند.

دو سده و اندی پس از آن حمدالله مستوفی در نزههالقلوب همین مطلب را که از ابن بلخی گرفته‌است — و خود بدین موضوع به تلویح اشاره کرده‌است — ذیل همان مرغزار کالان آورده‌است.[۳۲]

یان استرایس جهانگرد هلندی که در قرن هفدهم میلادی (۱۶۷۲م ~ ۱۰۸۲ق) از پاسارگاد بازدید کرده‌است، از مشهد مادر سلیمان به عنوان زیارتگاه نام می‌برد و می‌گوید که مخصوص زنان می‌بود و «مومنه‌هایی… سه بار قبر را به پیشانی می‌ساییدند و همان تعداد بار می‌بوسیدند، ذکر کوتاهی زیر لب می‌گفتند… و می‌رفتند.»[۳۳]

نخستین شخصی که دریافت مشهد مادر سلیمان همان آرامگاه کورش بزرگ است که نویسندگان اروپای باستان از آن نام برده‌اند، رابرت کرپورتر جهانگرد و دیپلمات انگلیسی بود که در سال ۱۸۱۸ میلادی (~ ۱۲۳۳ق) از پاسارگاد دیدن کرده بود.[۳۴] البته موریه در سال ۱۸۰۹ (~ ۱۲۲۳ق) این احتمال را پیش کشیده بودند که بنای مذکور آرامگاه کوروش باشد. لیک خود آن را رد کرده بود.[۳۵] جرج کرزن، کر پورتر را نخستین انگلیسی‌ای دانسته‌است که بنای کوروش را باز شناخت و احتمال داده‌است که نخستین بازشناسنده گروتفند آلمانی بوده باشد.[۳۶] گروتفند پس از بررسی سفرنامه موریه احتمال قوی داد که دشت مرغاب همان پاسارگاد است و بعد از بازدید از محل با مقایسه مشخصات محل با حقایق تاریخی و گزارش‌های تاریخ‌نگاران باستانی، به این موضوع و اینکه بنایی که بین افراد محلی به مشهد مادر سلیمان شهرت پیدا کرده‌است، همان آرامگاه کورش بزرگ بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشیان است، یقین پیدا کرد.[۳۷] با این حال در دههٔ پایانی قرن نوزدهم هنوز یکی‌بودن بنا و آرامگاه کوروش نزد بسیاری از دانشوران اروپایی مقبول نبود. برخی مخالفان محل پاسارگارد را جایی جز مرغاب می‌دانستند؛ مثلاً دارابگرد. بسیاری از مخالفان صاحب قبر را مؤنث می‌دانستند؛ البته نه مادر سلیمان پیغمبر یهود بلکه مثلاً بانویی هخامنشی.[۳۸] وایسباخ آرامگاه کورش بزرگ را نه بنای مورد بحث در این نوشتار، بلکه بنایی موسوم به زندان سلیمان در پاسارگاد می‌دانست[۳۹]، که البته با یافته‌های باستان‌شناسی امروز احتمال فراوان می‌رود که آرامگاه کمبوجیه باشد. در ویراست ۱۰ دانشنامهٔ بریتانیکا (۱۹۰۲م) نوشته شده‌است: «آرامگاه مرغاب نمی‌تواند از آنِ کورش باشد، چنان‌که غالباً گمان می‌رود.» و محل پاسارگاد نزدیک دارابگرد دانسته شده‌است.[۴۰] لیک در ویراست ۱۱ همان دانشنامه (۱۹۱۱م) دیگر محل پاسارگاد مرغاب دانسته شده‌است و آرامگاهْ از آنِ کورش.[۴۱]

در همان دوران و پیش از فرا رسیدن قرن ۲۰ میلادی، فرصت الدوله شیرازی در کتاب آثار عجم، در زیر نگاره‌ای که خود از آرامگاه کورش بزرگ نقاشی کرده است، نوشته‌است:[۴۲]

یکی از مورخین می‌گوید چون برخی جمشید را سلیمان میدانند شاید مادرش در آنجا مدفون باشد لهذا باین اسم خوانده شده اما در یکی از تواریخ اروپا مرقومست که سلیمان ابی جعفر برادر هارون الرشید شهر پسارگیدی را تحویل داشته وقتی از جانب خلیفه بحکومت آنجا رفته، مادرش که همراه بوده در آن سرزمین درگذشته و بخاک مدفون آمده از آنوقت معروف به قبر مادر سلیمان گردیده و بطول زمان گمان نموده‌اند سلیمان نبی است پس مشهد ام النبی نیز گفته اند و الله اعلم. این بلوک از شهرهای بزرگ ایران و اولین بناست که نهاده شده…

 

حسن حسینی فسایی در فارس‌نامهٔ ناصری (۱۳۱۰ق ~ ۱۸۹۳م) نظری مشابه مطرح می‌کند. با این تفصیل که چون عجم جمشید و سلیمان را یکی می‌دانسته‌اند قبر مادر جمشید را قبر مادر سلیمان خوانده‌اند.[۴۳] با آنکه هم فرصت‌الدولهٔ شیرازی و هم میرزا حسن حسینی فسایی با شاهان هخامنشی آشنا بوده‌اند، این بنا را متعلق به کسی از این شاهان ندانسته‌اند.

در سال‌های آغازین قرن بیستم هنوز عامهٔ مردم ایران آرامگاه را مشهد مادر سلیمان می‌دانستند. مؤمنات به زیارتش می‌رفتند و حاجت می‌طلبیدند. الیوت کروشی ویلیامز دولتمرد انگلیسی که در اوایل قرن بیستم به ایران سفر کرده بود در سفرنامه‌ای که نوشته‌است (۱۹۰۷م) با لحن خاص انگلیسیان می‌گوید: «به نظر می‌آید ایرانی افسانه را به تاریخ و خرافات را به هر دو ترجیح می‌دهد. از این رو امروز آرامگاه کورش در سرزمین خودش با نام ‘تخت مادر سلیمان’ شناخته می‌شود». وی پس از انتقاداتی که شامل بی‌اعتنایی ایرانیان به تاریخ و بی‌اطلاعی ایشان از آن می‌شود می‌گوید: «چنین است که آرامگاه کورش به‌طرزی مبهم نصیب ‘مادر سلیمان’ می‌شود و قوّت‌های فراطبیعی به این موجود الوهی که گمان می‌رود در قبر خفته‌است نسبت داده می‌شود.» مسافر انگلیسی در ادامه شرح می‌دهد که دختران و مخدرات که مشکلات عشقی یا کمبودهای عاطفی و جز آن می‌دارند پیشکش‌هایی که شامل قوطی‌های حلبی می‌شود به درون آرامگاه می‌آورند و به ریسمانی که در گوشهٔ اندرونی بسته شده‌است می‌آویزند. ویلیامز با نظر به کیفیت نازل هدایا نتیجه می‌گیرد که اعتقاد زوار یا غایت مطلوبشان ارزش چندانی نمی‌دارد. او مشاهداتش از این نمونهٔ «بی‌اعتنایی طنزآمیز زمان به خواسته‌های مردان بزرگ» را چنین به پایان می‌برد: «کتیبه‌ها از بین رفته‌است و آرامگاه، که از صاحبان اصلی‌اش باز گرفته شده‌است، به مزاری برای پیشکش‌های دونِ مردمی نادان به موجودی موهوم، فرو کاسته شده‌است. چون در انبوه دخیل‌های بسته‌شده و حلبی‌جات نگریستم با خود اندیشیدم که آیا کورش خبر دارد و آیا اهمیت می‌دهد؟»[۴۴]

اروپاییان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، همواره با احترام از مقبره یاد کرده‌اند، مثلاً پرسی سایکس مورخ و ژنرال انگلیسی در مورد آن گفته است:[۴۵]

من دوبار از این آرامگاه بازدید کرده‌ام. و هر بار احساس کرده‌ام که دیدن اصلِ مقبرهٔ کورش «شاه جهان، شاه بزرگ» چه افتخار بزرگی برایم بوده‌است. وانگهی شک دارم که هیچ بنایی باشد که به‌لحاظ اهمیت تاریخی برای ما آریایی‌ها، از آرامگاه بنیان‌گذار شاهنشاهی ایران، که ۲۴۴۰ سال پیش در اینجا دفن شده‌است، در گذرد.

در سال ۱۳۵۰ خورشیدی به مناسبت ۲۵۰۰امین سالگرد شاهنشاهی ایران، جشنهای مفصلی برگزار شد که مراسم گشایش آن با سخنرانی محمدرضا شاه پهلوی در برابر آرامگاه کورش بزرگ شکل گرفت. وی در این سخنرانی دربارهٔ کورش و آرامگاهش چنین گفت:[۴۶]

در این لحظه پرشکوه تاریخ ایران، من و همه ایرانیان، همه فرزندان این شاهنشاهی کهن که دوهزار و پانصد سال پیش به دست تو بنیاد نهاده شد، در برابر آرامگاه تو سر ستایش فرود می‌آوریم و خاطره فراموش نشدنی تو را پاس می‌داریم. همه ما در این هنگام که ایران نو با افتخارات کهن پیمانی تازه می‌بندد، تورا به‌ نام قهرمان جاودان تاریخ ایران، به نام بنیانگذار کهنسال‌ترین شاهنشاهی جهان، به نام آزادی بخش بزرگ تاریخ، به نام فرزند شایسته بشریت، درود می‌فرستیم.

بازسازی آرامگاه [ویرایش]

این آرامگاه دو بار، یکی در سال ۱۳۵۰ خورشیدی و بار دوم بین سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۷ خورشیدی مرمت و بازسازی شده است. بار اول عملیات مرمت به سرپرستی علی سامی (رئیس وقت مؤسسه باستانشناسی تخت جمشید) انجام شد و از ملات سیمان نیز جهت بازسازی بام آرامگاه استفاده شده بود.[۴۷] بازسازی‌های انجام گرفته در سال ۱۳۵۰ بیشتر به منظور آماده‌سازی آرامگاه کورش جهت برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران بود.[۴۸]

در بار دوم به گزارش خبرگزاری مهر، عده‌ای از کارشناسان میراث فرهنگی ادعا نموده‌اند که در جریان بازسازی سقف آرامگاه آسیب جدی دیده است. به ادعای یکی از این کارشناسان، مرمتگر این بنا مرمتگری را به طور تجربی آموخته است و در این زمینه تحصیلات علمی و دانشگاهی ندارد و پس از رفتن گروه متخصص ایتالیایی از تخت جمشید مسئولیت مرمت آرامگاه کورش را بر عهده گرفته است. این کارشناس مدعی شده است که این مرمتگر در طول مرمت اشتباهاتی انجام داده که بیشترین آن مربوط به تخریب سقف آرامگاه است. یکی دیگر از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی نیز به خبرنگار مهر گفته است: [۴۹]

اگر عملیات مرمت سقف آرامگاه بر اساس شیوه‌های درست علمی صورت می گرفت باید دست کم این امر ۲ سال دیگر به پایان می رسید. این در حالی است که این امر یکماهه انجام شده و قسمتهایی از سنگ تاریخی مقبره با قدمت ۲۵۰۰ سال برداشته شده و سنگی جدید جایگزین آن شده است و این موضوع برای یک اثر تاریخی حکم مرگ را دارد.

کاوه فرخ نیز در برنامه میزگردی که توسط تلویزیون بخش فارسی صدای آمریکا در تاریخ ۲۹ دسامبر ۲۰۰۸ با حضور حسن راهساز، سرپرست تیم مرمت آرامگاه کورش بزرگ[۵۰]، برگزار شده بود، مدعی شد که عملیات مرمت طبق اصول باستان‌شناسی انجام نشده است و این عملیات به آرامگاه صدمه رسانده است. وی خواستار شد که جهت روشن شدن موضوع تیمی از باستان‌شناسان مطرح ایرانی و خارجی مانند دیوید استروناخ، ریچارد فرای و دیگران از آرامگاه بازدید کارشناسی کنند، که مورد مخالفت راهساز به دلایل امنیتی قرار گرفت.[۵۱]

این در حالیست که دکتر محمد حسین طالبیان مدیر بنیاد پژوهشی پارسه پاسارگاد در این باره مدعی شده است که عملیات مرمت این اثر تاریخی با مسئولیت یکی از اساتید و کارشناسان مرمت سنگ برجسته کشور و همکاری مرمتگران بومی شهرستان پاسارگاد فارس صورت گرفته و گزارش آن را نیز به یونسکو ارسال کرده ایم و اگر مشکلی در امر مرمت وجود داشت به طور حتم یونسکو این موضوع را به ما اعلام می کرد، اما چنین نشده است. شهرام رهبر، تدوینگر طرح مرمت آرامگاه کوروش در باره دلیل شروع بازسازی آرامگاه در سال ۱۳۸۰ می‌گوید: دراواخر سال ۷۹ و اوایل سال ۸۰ نفوذ آب به سطوح دیواره و جاری شدن آن از سقف مشاهده شده است که به همین منظور در سال ۸۰ داربست فلزی چندمنظوره‌ای برای زیر پاقراردادن با امکان باربری برپا شد. به گفتهٔ وی، در نیمه دوم سال ۸۰ مطالعات مربوط به حفاظت و مرمت آرامگاه آغاز شده است که شکسته و فاسدشدن ملات‌های سیمانی، رویش درختچه‌ها، وجود ریشه‌های درخت انجیر وحشی، جابه‌جایی بلوک‌های سنگی و وجود درزهای باز از جمله مهم‌ترین مشکلات بام آرامگاه اعلام شده‌اند.[۵۲]

نماهایی از بازسازی آرامگاه – ماه مه ۲۰۰۶ [ویرایش]

  • CyrustheGreatTombRestoration 22043.jpg
     
  • CyrustheGreatTombRestoration 22044.jpg
     
  • این نگاره در ۳۰ اوت ۲۰۰۷ گرفته شده است.

  • CyrustheGreatTombRestoration 22046.jpg
     
  • CyrustheGreatTombRestoration 22045.jpg
     

بناهای مشابه [ویرایش]

به نظر می‌آید که بنایی شبیه آرامگاه کورش چه در ایران و چه در خارج پیش از ساختش وجود نداشته است، اگرچه بعدها بناهایی شبیه آن ساخته شده است.[۵۳] گور دختر واقع در بخش مرکزی شهرستان دشتستان در استان بوشهر یکی از آثار تاریخی دورهٔ هخامنشی در ایران است که بسیار شبیه به آرامگاه کورش بزرگ است. شاپور شهبازی معتقد بود که این گور به کوروش کوچک تعلق دارد.[۵۴] همچنین آرامگاهی با شباهت بی نظیر به آرامگاه کورش بزرگ در سارد وجود دارد که احتمالاً در دورانی که لیدی یکی از ساتراپ‌های شاهنشاهی هخامنشی بود، به تقلید از آرامگاه کورش بزرگ برای یکی از بزرگان پارسی یا لیدیایی ساخته شده است.[۵۵] این بنا در نزدیکی منطقه فوچا در ازمیر ترکیه قرار گرفته است و در بین افراد محلی به برج سنگی (به ترکی استانبولی: Taş Kule) معروف است. این بنا همانند آرامگاه کورش بزرگ به شکل هرم است و برای ساخت آن از سنگ آهک استفاده شده است.[۵۶] بنایی دیگری که شباهت زیادی به آرامگاه کورش بزرگ دارد و در دوران هخامنشیان به صورت ناتمام ساخته شده است، به تخت گوهر یا تخت رستم معروف است و در شهرستان مرودشت استان فارس، در نزدیکی بناهای نقش رستم و نقش رجب واقع است.[۵۷] همچنین آرامگاه فردوسی در توس یکی از شاخص‌ترین بناهای مدرنی است، که شباهت زیادی به آرامگاه کورش بزرگ دارد.[۵۸]

جشن نوروز [ویرایش]

چند سالی است که در لحظه تحویل سال نو عده‌ای از ایرانیان برای برگزاری جشن نوروز و گرامیداشت یاد و خاطره کورش بزرگ در آرامگاه وی گردهم جمع می‌شوند و به شادی و پایکوبی و گلباران آرامگاه می‌پردازند.[۵۹] حضور گسترده جوانان در این مراسم در سال ۱۳۸۹ خورشیدی قابل توجه است.[۶۰] گستردن پرچم سه رنگ ایران و نهادن سبزه، هفت سین، نگاره اشو زرتشت، اوستا و خواندن گروهی سرود ای ایران، اوستاخوانی و شاهنامه‌خوانی از جمله برنامه‌های این جشن است.[۶۱]

نگارخانه [ویرایش]

  • پویانمایی ۳۶۰ درجه آرامگاه کورش بزرگ – تصاویر در تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۱۰ برابر ۳ تیر ۱۳۸۹ گرفته شده‌اند.

  • آثار باقی مانده از گل خورشید‌واری که بالای در آرامگاه حک شده بود.

  • نمای پاسارگاد از روی تپه تل‌تخت. آرامگاه کورش بزرگ دورترین بناست که در قسمت مرکزی بالای تصویر دیده می‌شود.

  • تصویری از آرامگاه در دوران قاجار

  • نقش آرامگاه کورش بزرگ روی اسکناس ۵۰۰ ریالی دوره رضا شاه پهلوی چاپ بانک ملی ایران

  • نقش آرامگاه کورش بزرگ روی اسکناس ۵۰ ریالی دوره محمدرضا شاه پهلوی

  • تقدیم دسته گل به آرامگاه کورش بزرگ توسط سرباز هخامنشی در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران

  • CyrustheGreatTomb 22059.jpg
     
  • CyrustheGreatTomb 22050.jpg
     
  • این نگاره توسط دیوید استروناخ در بین سالهای دهه ۱۹۶۰ تا دهه ۱۹۷۰ ثبت شده است.

پانویس [ویرایش]

  1. شهرهخامنشیان (مادرسلیمان) — پاسارگاد
  2. مجموعه میراث جهانی پاسارگاد – ارتباط با ما
  3. آرامگاه کورش بزرگ، کانون پژوهشهای ایران باستان
  4. شهبازی ۳۵–۵۰
  5. Unesco World Heritage – Official Website
  6. Arrian Anabasis 6.29
  7. متن آریان چنین است:ὦ ἄνϑϱωπε, ἐγὼ Κῦϱός εἰμι δ Καμβύσου δ τὴν ἀϱχὴν Πέϱσαις ϰαταστησάμενος ϰαὶ τῆς Ἀσίας βαδιλεύδας. μὴ οὖν φϑονήσῃς μοι τοῦ μνήματος. رک به Flavii Arriani, Anabasis 6.29
  8. Strabo Geography 15.3.7; Plutarch, Lives: Alexander.LXIX. متن استرابون چنین است: ὦ ἄνθρωπε, ἐγὼ Κῦρός εἰμι, ὁ τήν ἀρχὴν τοῖς Πέρσαις κτησάμενος καὶ τῆς Ἀσίας βασιλεύς· μὴ οὖν φθονήσῃς μοι τοῦ μνήματος. ترجمهٔ فارسی‌اش چنین می‌شود: «ای انسان. من کورشم که این شاهنشاهی بنیاد کردم پارسیان را و شاه آسیا بودم. پس به این آرامگاه بر من رشک مبر.» متن پلوتارک چنین است: Ὦ ἄνθρωπε, ὅστις εἶ καὶ ὅθεν ἥκεις, ὅτι μὲν γὰρ ἥξεις, οἶδα, ἐγὼ Κῦροσ εἰμὶ ὁ Πέρσαισ κτησάμενοσ τὴν ἀρχήν. μὴ οὖν τῆς ὀλίγης μοι ταύτης γῆς φθονήσῃς ἣ τοὐμὸν σῶμα περικαλύπτει. ترجمهٔ فارسی‌اش چنین می‌شود: «ای انسان، هر که هستی و هر گاه که آیی، که دانم خواهی آمد، من کورشم که پارسیان را این شاهنشاهی بنیاد کردم. پس به این اندک خاک که تنم را پوشانیده‌است بر من رشک مبر.»
  9. John Boardman, The Cambridge ancient history, Volume 14, 46
  10. شهبازی ۱۱۵
  11. شهبازی ۳۹-۴۲
  12. Zournatzi، CYRUS v. The Tomb of Cyrus، ۵۲۲-۵۲۴٫
  13. شهبازی ۳۹-

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
زندانیان ساواک پيوند ثابت

بسم الله الرحمن الرحیم درود سلام می فرستیم به کلیه  برادرانی که واقعا درراه انقلاب اسلامی ایران جان ومال خودرافداجمهوری اسلامی کرده اندروحشان شادیادشان گرامی بادوسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
زندگینامه امام حسین(ع) پيوند ثابت

دومین فرزند برومند حضرت علی و(۱) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه ای سپید (۲) (س ) آمد و اسما پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (۳) او اقامه گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (۵) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (۴)برای  موسی بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی .

و به این ترتیب نام پرعظمت “حسین ” از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای  کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (۶) فرزندش به عنوان عقیقه (۷) نقره صدقه داد.

 

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری  و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوی  خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (۸) قائم ایشان (امام زمان “عج “) می باشد.

انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:

بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (۹) حسن و حسین را، (۱۰) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : “رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های  خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (۱۱) داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است .

عالی ترین ، صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله رسول گرامی  اسلام (ص ) خواند که فرمود: “حسین از من و من از (۱۲) حسینم

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ، مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی  نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای  “جمل “، “صفین ” و “نهروان ” شرکت و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (۱۳) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.

در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: “از منبر (۱۴) پدرم فرود آی ….

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوی  معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (۱۵) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .

 

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی  و قوانین خداوند است ، و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز آورد و قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .

امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.

بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی  که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی  (۱۶) سخنانی  تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .

معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت …

قیام حسینی

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع ) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:

“انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامه براع مثل (۱۷) یزید آن گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی  ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)

امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای  به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.

هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی  و بی دینی شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.

با این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی  که همه مردم مکه عازم رفتن به “منی ” بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه (۱۸) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .

یزید که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.

(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان کسانی که برای امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ، گاهی به اعلان می داشت که : “مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم .

و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتی اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع ) پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (۱۹) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.

علم امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که در برابر دستور آسمانی  و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد، یا از اسارت خانواده اش واهمه ای  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد) .

خبر “شهادت حسین (ع ) در کربلا” به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته ، از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود در طول راه می فرمود: “من کان باذلا فینا مهجته (۲۰) و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.

هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید. و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.

غافل از این که فرزند علی  بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.

باری امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .

سرانجام ، رفت ، و شهادت را دریافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان شنهای گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقی مانده بسترهای  گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست ، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی امیه از اسلام جداست .
راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می شدند، زیرا اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور است … و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، هماره و همه جا دهان گشودند و فریاد زدند، و پرده زیبای  فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه ای که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل کرد، طوفانی  در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش بر آب گشت . نگرشی  ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت .

از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاه پوشی  و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاص داشتند.

غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: “روزی به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در سوگواری حسین برای ما بخوان . وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ، من می خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان که صدای گریه از خانه برخاست .

بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (۲۱) حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود و نیز از آن جناب است که فرمود: “گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته (۲۲) نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد.

باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است فرمود: “به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص باایمانی که (۲۳) به امامت ما معترف است ، زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد.

امام صادق (ع ) می فرماید: “ان زیاره الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . (۲۴) همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است .

زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویی  روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریها پرواز می دهد. هر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع )، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات ، فلسفه دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می نماید، و هدف هم جز این نیست ، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به فراموشی می گراید.

 

اخلاق و رفتار امام حسین (ع )

با نگاهی  اجمالی به ۵۶سال زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی  حسین (ع )، درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنی  و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتر از درک و دید ما گذشته است . اکنون مروری  کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز، که پیش روی ما است :

جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری  و حتی در آخرین شب (۲۵) داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .

زندگی دست از نیاز و دعا برنداشت ، و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: “خدا می داند که من نماز و تلاوت (۲۶) قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم  (۲۷) حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.

ابن اثیر در کتاب “اسد الغابه ” می نویسد: “کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوه و الحج و الصدقه و افعال (۲۸) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه کارهای پسندیده را انجام می داد.

شخصیت حسین بن علی  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به (۲۹) احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه می پیمودند.

احترامی که جامعه برای  حسین (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی  می کرد – از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست – با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور مردم ساخته بود.

و گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند، و حرم رسول الله (ص ) را برای او خلوت نمی کردند… این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :

روزی از محلی عبور می فرمود، عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره های خشکی  می خوردند، امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : “ان الله لا یحب المتکبرین “، خداوند متکبران را دوست نمی دارد. (۳۰)

پس فرمود: “من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید.

آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی  (۳۱) هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .

شعیب بن عبدالرحمن خزاعی  می گوید: “چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند، فرمود این پینه ها اثر کیسه های  غذایی است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه (۳۲) زنهای  شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.

شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان می توان در داستان “ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام ” دریافت ، که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر می شویم : یزید به زمان ولایت عهدی ، با این که همه نوع وسایل شهوترانی و کام جویی و کامروایی از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و… در اختیار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.

پدرش معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده ای  نشان دهد، با حیله گری  و دروغ پردازی و فریبکاری ، مقدماتی فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند. حسین بن علی (ع ) از قضیه باخبر شد، در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکی از قوانین اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدی و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خود را به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل علی (ع ) و دناءت و ستمگری بنی امیه ، برای همیشه در تاریخ به یادگار (۳۳) ماند.

علائلی در کتاب “سمو المعنی ” می نویسد:

“ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی  عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد، آن دیگری در سخاوت ، و… اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است ، گویا او جامع همه (۳۴) والاییها و فرازمندیها است .

 آری ، مردی که وارث بی کرانگی  نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .

امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن ، آیینه تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها، خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی  می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمند نمود.

پی نوشتها:

در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگری هم گفته شده است ، ولی  (۱)
ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الوری طبرسی ، ص .۲۱۳
احتمال دارد منظور از اسما، دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. به . ک . اعیان (۲)
الشیعه ، جزء ,۱۱ ص .۱۶۷
امالی شیخ طوسی ، ج ۱، ص .۳۷۷ (۳)
شبر بر وزن حسن ، و شبیر بر وزن حسین ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (۴)
بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام
نامیده است – تاج العروس ، ج ۳، ص ,۳۸۹ این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را
دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد – لسان العرب ، ج ,۶۶ ص .۶۰

 

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
احمدشاه مسعود پيوند ثابت

احمد شاه مسعود

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

(تغییرمسیر از احمدشاه مسعود)

پرش به: ناوبری، جستجو

نیمه حفاظت شده
برای دیگر کاربردها، احمدشاه (ابهام‌زدایی) را ببینید.
احمدشاه مسعود
احمد شاه مسعود.jpg
احمد شاه مسعود
شناسنامه
معروف به شیر دره پنجشیر
زادروز ۱۱ سنبله (شهریور) ۱۳۳۲
۲ سپتامبر ۱۹۵۳ میلادی
زادگاه قریهٔ جنگلک دره پنجشیر، افغانستان
تاریخ مرگ ۱۸ سنبله (شهریور) ۱۳۸۱
۹ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی
محل مرگ خواجه بهاءالدین، تخار، افغانستان
همسر صدیقه
فرزندان احمد، مریم، فاطمه، عایشه، نسرین، زهره
اطلاعات سیاسی
سمت  
پست‌های پیشین فرمانده مجاهدین افغان بر ضد ارتش سرخ،
وزیر دفاع دولت مجاهدین
فرمانده کل جبهه متحد برای نجات افغانستان بر ضد طالبان
وب‌گاه رسمی ahmadshahmasoud.com
ن • ب • و

احمدشاه مسعود ملقب به شیر دره پنجشیر[۱] (۱۱ سنبله/شهریور ۱۳۳۲ در پنجشیر۱۸ سنبله/شهریور ۱۳۸۰ در تخار)، از فرماندهان و مجاهدین افغانستان بود که سالها با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود جنگید و پس از آن هم درگیری‌های داخلی افغانستان نقش عمده‌ای داشت. وی روز ۱۸ شهریورماه ۱۳۸۰ برابر نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، بر اثر انفجار انتحاری دو تروریست عرب مظنون به ارتباط با شبکه القاعده که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، در خواجه بهاءالدین ولایت تخار افغانستان کشته شد.

محتویات

 [نهفتن

دوران کودکی و نوجوانی

احمدشاه مسعود فرزند دگروال (سرهنگ) دوست محمد خان در ۱۱ سنبله (۱۱ شهریور) سال ۱۳۳۲ برابر با ۲ سپتامبر ۱۹۵۳ میلادی در قریهٔ جنگلک ولایت پنجشیر زاده شد.

پدر احمد شاه مسعود دگروال دوست محمد از افسران ارتش افغانستان در دوران سلطنت محمد ظاهر شاه بود. پدربزرگش یحیی خان یکی از بزرگان مردم پنجشیر به‌شمار می‌رفت که در دوران پادشاهی امان‌الله شاه به عنوان کارمند و مامور رسمی دولت وظیفهٔ خزانه‌دار نقدی را به عهده داشت. او همچنان در تشویق و جمع‌آوری مجاهدان و مبارزان از زادگاه خود، وادی پنجشیر برای کسب استقلال از استعمار بریتانیا در سلطنت امان‌الله شاه شخص فعال و پر تحرک محسوب می‌شد. دگروال دوست محمد مانند بسیاری از افسران ارتش و کارمندان دولت در سالهای کار رسمی پس از هر چند سالی محل کار و وظیفه‌اش تغییر می‌یافت و از یک ولایت به ولایت دیگر موظف می‌گردید. از این رو، وی در سالهای کارش به حیث افسر ارتش یا صاحب منصب اردو در ولایات ننگرهار، بدخشان، بغلان، غزنی، هرات و کابل وظایفی را به عهده داشته‌است.

او در کنار کار در ارتش که مربوط وزارت دفاع می‌شد، گاهی در وزارت داخله (وزارت کشور) نیز وظایف رسمی را به سر رسانید. آنچنانکه او در هرات چندسالی در بخش وزارت داخله سمت فرماندهی یا قوماندانی ژاندارم و پلیس هرات را به دوش داشت. بنابر این احمدشاه مسعود همراه با پدر و خانواده به ولایات مختلف رفت و دوران کودکی و نوجوانی را در مکاتب و مدارس بیرون از زادگاهش سپری نمود.

مسعود سالهای آغاز کودکی را در زادگاهش دره پنجشیر گذراند. در پنج سالگی شامل صنف اول مکتب (دبستان) بازارک گردید. قبل از آنکه صنف اول را به پایان برساند با خانواده به کابل رفت و در مکتب شاه دوشمشیره شامل شد. اما اندکی بعد پدرش در سمت قوماندان ژندارم و پولیس هرات به ولایت هرات رفت و احمدشاه مسعود صنوف دوم، سوم و چهارم را در مکتب مؤفق شهر هرات به درس و تعلیم ادامه داد. در همینجا بود که علوم دینی و مذهبی را نزد مدرس مدرسه جامع هرات فرا گرفت. در پایان صنف چهارم با پدرش که از هرات به کابل تبدیل گردید دوباره به شهر کابل بازگشت.

دوران متوسطه (راهنمایی) و لیسه (دبیرستان) را در لیسه استقلال کابل به پایان رساند و در سال ۱۳۵۲ با شرکت در آزمون کانکور وارد دانشکدهٔ مهندسی پلی‌تخنیک کابل گردید.

در نوجوانی علاقه زیادی به ادامهٔ تحصیل در دانشگاه نظامی از خود نشان داد، اما به توصیه دوستان پدرش که دل ناخوش از نظام عسکری و نارضایتی از عدم کفاف معاش و شکایت از روزگار داشتند، تشویق به ادامهٔ تحصیل در دانشکده‌های پزشکی یا (مهندسی) گردید. زمانی که یکی از دوستان جوانش عمارت زیبای پلی‌تخنیک را نشانش داد، علاقمندی ورودش را به آن دانشگاه کتمان نکرد و به این ترتیب وارد دانشکده مهندسی پلی‌تخنیک کابل شد.[۲]

هم‌زمان با ورود به دانشکدهٔ مهندسی پلی‌تخنیک کابل در سال ۱۳۵۲ رسماً عضویت نهضت اسلامی افغانستان را پذیرفت. و در تابستان سال ۱۳۵۴ رهبری مبارزه در نخستین قیام پنجشیر در برابر حکومت وقت را به عهده گرفت، قیام ناکام گشت و چندی از همکاران مسعود از جمله شاه ابدال دستگیر و سپس اعدام شدند. مسعود که تحت تعقیب دولت بود به پاکستان رفت، آن قیام را اشتباه محض خواند و از همانجا راه خود را با گلبدالدین حکمتیار جدا نمود.[۳][ارجاع دقیق]

دوران اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ

با وقوع کودتای کمونیستی ۷ ثور(اردیبهشت) ۱۳۵۷ و آغاز جهاد او به نورستان و کنر می‌رود و با رهبری دسته‌های کوچک مجاهدین، عملاً در رهبری مبارزه علیه رژیم کمونیستی وابسته به شوروی شرکت می‌جوید. مسعود در جوزای(خرداد) ۱۳۵۸ در رأس یک قطعه از چریک‌های مجاهد نورستان وارد پنجشیر می‌گردد و در ۱۷ سرطان(تیر) ۱۳۵۸ اولین دسته‌های منظم چریکی را در درهٔ پنجشیر ایجاد می‌نماید.

بعد از سه سال نبرد با روسها در سال ۱۳۶۱ درپی شکست کامل شش تهاجم گسترده ارتش اتحاد شوروی سابق در پنجشیر، فرمانده کل نظامی روس‌ها در افغانستان برای توافق آتش بس با احمد شاه مسعود وارد مذاکره گردیده و به مدت دو سال، این توافق به امضاء می‌رسد(۱۹۸۲)، که در واقع روس‌ها با این توافق، مجاهدین را برای اولین بار به عنوان یک طرف سیاسی به رسمیت می‌شناسند. ژنرال گروموف فرمانده سپاه چهلم شوروی در افغانستان در بارهٔ این قرارداد می‌نویسد: «مسعود از آرامش پدید آمده [ یعنی آتش بس ۱۹۸۲]، فعالانه برای نیل به اهداف خود سود جست».[۳][ارجاع دقیق]

مسعود از فرصت به دست آمده حداکثر استفاده را کرده و به سازماندهی نیروهای مقاومت علیه اشغال افغانستان در خارج از درهٔ پنجشیر اقدام می‌کند. در همین راستا با ایجاد شورای نظار یکی ار منظمترین تشکل‌های نظامی و چریکی علیه اشغال شوروی و مقابله با رژیم کمونیستی را پایه‌گذاری می‌نماید. شورای نظار در ابتدا متشکل از احزاب و گروه‌های مختلف در ۹ ولایت شمالی افغانستان ایجاد می‌گردد.

از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۷هشت حمله ارتش متجاوزین اتحاد شوروی سابق در پنجشیر به شکست کامل می‌انجامد و بدین ترتیب از سال ۱۳۶۷ به بعد پنجشیر همچون دژی تسخیر نا پذیر باقی می‌ماند.

به دنبال خروج آخرین سرباز اتحاد شوروی از خاک افغانستان در تاریخ ۱۳ میزان ۱۳۶۹ (۱۴ فبروری ۱۹۸۹)، به ابتکار احمد شاه مسعود شورای عالی فرماندهان ارشد جهادی افغانستان در شاه سلیم ولایت بدخشان به تاریخ ۹ اکتوبر ۱۹۹۰ دایر می‌گردد در این اجلاس اکثر فرماندهان معروف مجاهدین از جمله نماینده‌ای از امیر اسماعیل خان نیز حضور داشتند. فرماندهان در این نشست استراتژی مبارزه علیه رژیم کمونیستی افغانستان را تعیین می‌کنند.

در پی برگزاری اجلاس شاه سلیم در عقرب ۱۳۶۹ لوی درستیز (رییس ستاد ارتش) پاکستان احمد شاه مسعود را به پاکستان دعوت می‌کند. بدین ترتیب احمدشاه مسعود سفری کوتاه به پاکستان انجام می‌دهد و در ضمن دیدار با مقامات پاکستان و سران مجاهدین مستقر در پاکستان استراتژی مستقل فرماندهان مجاهدین در مبارزه علیه رژیم کمونیستی را به اطلاع آنها می‌رساند و مواضع فرماندهان را در دیدارهای مختلف به آنها تبیین می‌نماید.

حملات پنجشیر

حملات پنجشیر
بخشی از جنگ شوروی در افغانستان
Battle of Panjshir.jpg
عملیات پنجشیر، ۱۹۸۳
زمان ۱۹۸۰ الی ۱۹۸۵
مکان پرچم افغانستان درهٔ پنجشیر
نتیجه عقب نشینی ارتش سرخ
جنگندگان
پرچم افغانستان جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان
پرچم اتحاد جماهیر شوروی اتحاد جماهیر شوروی
Flag of Jihad.svg مجاهدین افغانستان
فرماندهان
مارشال سرگئی سوکولوف، شهنواز تنی، نورات گریگوریان، بوریس گروموف احمدشاه مسعود
نیروها
۲۰۰۰۰ سرباز ارتش سرخ، ۵۰۰۰ ارتش جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان ؟ مجاهدین افغانستان

حملات پنجشیر (روسی: Пандшерская операция – Panjsher Operations)، رشته جنگهایی بود بین نیروهای ارتش سرخ و ارتش جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان با مجاهدین تحت امر احمدشاه مسعود برای کنترل درهٔ استراتژیک پنجشیر در نه سال اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی بین سالهای ۱۳۵۹ الی ۱۳۶۷ هجری شمسی.

ارتش شوروی با همکاری ارتش جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان جمعاً نه حملهٔ بزرگ را به دره پنجشیر در طول دوران اشغال افغانستان سازمان دادند که منجر به خسارات زیاد به منطقه واهالی پنجشیر، نیروی رزمی ارتش سرخ و ارتش جمهوری دموکراتیک افغانستان گردید. چهار تعرض اولیه به پنجشیر به صورتی کاملاً کلاسیک انجام می‌شود که در آنها ستونی از زره پوشها بعد از بمبارانهای هوایی دست به حمله می‌زند. [۴] سه حملهٔ دیگر(از ۱۵ ماه مه تا اول ژوئیه و از سی ام اوت تا ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۲ سپس از بیست و یکم آوریل ۱۹۸۴ به بعد) به دلیل گسترش خود، اهمیت تجهیزاتی که به کار گرفته شده‌اند و تا کتیکهای معمول ثابت می‌کنند که پنجشیر فرمانده مسعود، به صورت هدف شماره یک شوروی‌ها در افغانستان در آمده‌است. این سه مرحله، بر زیربنای واحد قرار دارد: سهم اعظم عملیات بر عهدهٔ واحدهای هوابرد است که غالباً چتر بازهایی هستند که در عمق جبهه و بر خط الرأس بلندیها، روستاها و نقاط عبور، پیاده می‌شوند. سپس واحدهای زرهی جای آنها را می‌گیرند. در هر سه مورد، استراتژی مسعود عبارت است از عقب نشینی به دره‌های مجاور و پراکنده ساختن شورویها، سپس باز پس گرفتن مواضع از دست رفته یکی پس از دیگری، بویژه هنگامی که این مواضع به ارتش دولتی واگذار شد. [۴]

با وجودی که حملات پنجشیر از شدیدترین عملیاتهای رزمی ارتش‌های شوروی و افغانستان محسوب می‌شد، اما در اثر این نه حمله آنها قادر به کنترل درهٔ پنجشیر نشدند.

در ژانویه ۱۹۸۳ شورویها به مسعود پیشنهاد متارکهٔ جنگ می‌کنند.

تاکتیک ارتش سرخ در سال ۱۹۸۴ نشانه‌هایی از باز گشت به یک برداشت کاملاً نظامی از جنگ را عرضه می‌دارد. اما این بار باارتشی جنگنده تر باتعرض ۲۱ آوریل خود به پنجشیر، به صورتی یک جانبه، گام جدیدی در تشدید جنگ بر می‌دارند. از آن به بعد، شورویها می‌کوشند اطراف شهرها را خالی کنند و راههای تدارکاتی نیروهای مقاومت را قطع کنند. اما باوجود نبردهای سهمگین اطراف هرات، قندهار و خوست در سال ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶، هرگز به موفقیتی دست نمی‌یابند. به استثنای اطرافمزار شریف.

پنجشیر دو بار به خاطر حملات گستردهٔ ارتش سرخ از سکنه خالی گردید و مردم به ولایت (استان)های همجوار و کشورهای خارجی نظیر پاکستان و ایران مهاجر شدند.[۵]

حملهٔ اول: ۱۹ حمل سال ۱۳۵۹

حملهٔ دوم: ۶ سنبله ۱۳۵۹

در این حمله تاکتیک ارتش سرخ و ارتش کمونیستی افغانستان حمله بر غیر نظامیان و تخریب خانه‌ها بود تا از فشار حملات نیروهای مجاهدین بر علیه خود بکاهند. به همین منظور در منطقهٔ فراج۴۰ تن از اهالی را قتل عام کردند و در «غجی» ۳۲ تن را که اکثرا زنان و کودکان بودند قتل عام نمودند که اجسادشان تا یک هفته در منطقه باقی مانده بود. در منطقهٔ «نولیچ» که ارتش سرخ مورد حمله قرار گرفته بود، سربازان روس کهنسالان، زنان و کودکان را در خانه یکجا نموده خانه را به آتش کشیدند.[۶]

حمله سوم: ۲۰ قوس ۱۳۵۹

در این حمله زمستانی ارتش سرخ از ۱۶۰ عراده جنگی ده هزار پیاده نظام استفاده نمود. جنگ هفده روز به طول انجامید و در ۶ جدی سال ۱۳۵۹ این حمله به شکست انجامید و قوای شوروی دره پنجشیر را ترک نمودند.[۷]

حمله چهارم: ۲۳ اسد ۱۳۶۰

در طول یک هفته نبرد ارتش سرخ فقط ۲۵ کیلومتر در داخل دره پیش روی می‌نماید. تاکتیک تصرف ارتفاعات به شکست می‌انجامد و ارتش سرخ عقب نشینی می‌کند. پیش از این حمله احمدشاه مسعود شبکهٔ منظمی از گروه‌های چریکی به نام «گروپهای متحرک» را سازماندهی نموده و به کار استخباراتی در درون رژیم دست زده بود.[۷]

حمله پنجم: ۲۵ ثور(اردیبهشت) ۱۳۶۱

این حمله با استفاده از ۲۰۰ فروند هلیکوبتر و ۶۰ فروند جت [۸] تحت فر ماندهی ژنرال تر گریگوریانفرمانده سپاه چهلم شوروی در افغانستان، با تاکتیک جدیدی صورت گرفت.[۹] بر خلاف حملات قبلی این بار ارتش سرخ از تاکتیک جنگ کلاسیک که ترکیبی از حملهٔ زمینی و هوایی و توپخانه بود استفاده نکرده بلکه با حدود ۶۰۰ پرواز هلیکوبتر به طور ناگهانی در داخل پنجشیر نیرو پیاده نمودند. البته این عملیات لو رفته بود و مسعود نیروهای خود را از منطقه تخلیه نموده و آنها را به گروپهای کوچک سی نفری متحرک در ارتفاعات کوه‌های پنجشیر پراکنده نموده بود. اما تغییر تاکتیک در ابتدا موفقیت نسبی را به همراه داشت.[۱۰] یافتن لیستی از ۶۰۰ خبر چین احمدشاه مسعود را در پایتخت و ایجاد سه پایگاه نظامی در طول درهٔ پنجشیر در مناطق رخه، اعنابه و برجمن از دست آورده‌های ارتش سرخ بود. اما نیروی رزمی احمدشاه مسعود آسیب چندانی از این حمله ندیده بود.[۱۱]

حمله ششم: شش هفته بعد از حملهٔ پنجم

با شکست نسبی حملهٔ پنجم در از میان بردن نیروی رزمی احمدشاه مسعود، وزارت دفاع و خاد دولت کمونیستی افغانستان به احمدشاه مسعوداولتیماتوم می‌دهند تا تسلیم گردد در غیر آن به «عملیات خارق العاده» دست خواهند زد.[۱۰] واحدهای موتوریزه و نیروی هوایی نیروهای وِیژه(Spetsnaz) ارتش سرخ عملیات تصفیه را از پایگاه‌های خود در داخل پنجشیر برای از بین بردن پناه گاه‌های و گروپهای مجاهدین آغاز نمود، که نه ماه نبرد دوام پیدا می‌کند. ضربات شدید هوایی، دیسانت از طریق هوا، حمله زرهی از طریق زمین شاخص‌های عمده عملیات را تشکیل می‌دادند.[۱۲] دره روزانه به شدت بمبارد می‌گردد و مردم به کوهها پناه می‌برند و ماهها در کوهها در مغاره‌ها زندگی می‌کنند. در طول این جنگ حدود ۶ هزار خانه مسکونی و ۷۰٪ تمام آبادی‌ها و مواشی درهٔ پنجشیر نابود گردید. با دوام جنگ مردم دره را تخلیه کرده به دیگر مناطق افغانستان می‌روند اما از همکاری با رژیم سرباز می‌زنند.

نه ماه جنگ تلفات سنگین به نیرروی جنگی و روحیهٔ سربازان شوروی وارد می‌کند. روسها به مجاهدین پیشنهاد آتش بس می‌دهند. در اواخر زمستان سال ۱۳۶۱ پیشنهاد آتش بس از سوی مجاهدین پذیرفته می‌شود.[۷]

حمله هفتم: ۳۱ حمل(فروردین) ۱۳۶۳

تعرض شوروی‌ها در سال ۱۹۸۴ علیه پنجشیر بزرگترین عملیاتی است که شوروی هااز آغاز جنگ تا آن زمان اجرا کرده بودند.[۴] در این عملیات گسترده که بعد از پایان آتش بست صورت گرفت حدود بیست هزار سرباز ارتش افغانستان و ارتش شوروی شرکت داشته‌است. روسها در این جنگ از تاکتیک «جنگهای اشباع کن» استفاده نمودند. در این تاکتیک آنها از نیروی زیاد برای تصرف تمام مناطق و از بین بردن دشمن استفاده نمودند. اما با وجود گستردگی و استفاده از وسایل مدرن و بمباران شدید هوایی این عملیات توسط دستگاه استخباراتی احمدشاه مسعود کشف شده بود. برای همین یک روز قبل از آغاز حمله احمدشاه مسعود دستور تخلیه دره از تمام سکنه را صادر نمود. تمام جمعیت بیش از یک صد هزاری پنجشیر داوطلبانه دره را به سوی شهرهای مختلف افغانستان و عمدتاً کابل ترک نمودند.[۱۳] وسایلی که به کار گرفته می‌شود به وضوح بر تر از گذشته‌است و این حدس راقوت می‌بخشد که تصمیم حمله از سوی عالیترین مقامات کرملین اتخاذ شده‌است. بمب افگنهای تی. یو. ۱۶ که در ارتفاع متوسط (۸۰۰۰ متری) پروازمی کنند، فرشی از بمب بر پنجشیر گسترانیدند. از این بمب افگنها برای اولین بار بود که استفاده می‌شد. تعداد نفراتی که در این حمله شرکت داشتند چیزی حدود بیست هزار سرباز شوروی و پنج تا شش هزار سرباز دولتی بود. در اوایل آوریل یک گروه کوماندویی متعلق به پلیس مخفی(خاد)، دراقدام خود برای قتل احمد شاه مسعود با ناکامی مواجه می‌شود. شروع حمله روز ۲۱ آوریل بود: واحدهای چترباز به کمک هلیکوپتر بر خط الرأس بلندی‌ها پیاده می‌شوند و همزمان یک ستون زرهی به بالای دره‌های اندراب و پنجشیر روی می‌نهد. واحدهای دیگری با هلیکوپتر به گردنه انجمندر انتهای پنجشیر و خوست و فرنگ که تصور می‌شود پایگاهی است برای عقب نشینی مجاهدین برده می‌شوند. ستونهای زرهی بدون هیچ مشکلی به روستای بنودر اندراب و آستانه در پنجشیر دست می‌یابند. اما شوروی‌ها در حمله به دره‌های مجاور، جایی که گروه‌های متحرک مسعود عقب نشینی کرده‌اند، با شکست مواجه می‌شوند. شوروی هاتلفات سنگینی متحمل می‌شوند. در ماه مه نیروهای ارتش سرخ خوست و فرنگ را ترک می‌کنند اما در پنجشیر کهخالی از سکنه شده‌است باقی می‌مانند، دره‌ای که هنوز دو سوم آن در دست گروه‌های مسعود است که جنگنده تر از همیشه پایداری می‌کنند.

در این هنگام شوروی‌ها به تاکتیک جدیدی روی می‌آورند: واحدهایی حدود پانصد نفره هر روز صبح باهلیکوپترو بدون حمایت زره پوشها دراطراف یک روستا پیاده می‌شوند، روستا را باز رسی و مجاهدین را که شورویها اسامی آنها را دارند بازداشت می‌کنند و قبل از فرارسیدن شب، عقب نشینی می‌کنند. به این ترتیب برای مجاهدین تمرکز قوا و دست زدن به حملات غافلگیرانه علیه واحدهایی این چنین متحرک، بسیار دشوار شده‌است.

هدف شوروی هاتسخیر زمین‌ها نبوده‌است بلکه می‌خواستند محل را نابود و یا دست کم نیروهای پویای حریف را ازپی در آورند. نخست راه‌های ارتباطی راقطع می‌کنند و سپس راه‌های عقب نشینی را، و آن گاه به قلب حریف حمله می‌برند و سرانجام او رابه دره‌های مجاور می‌رانند تا مجبورشود یا درمحل بجنگد و یا درضمن عقب نشینی با واحدهای سنگین شوروی که در دره‌ها و پیرامون منطقه مستقر شده رو برو شود. حال ببینیم شوروی‌ها ازاین حمله چه نصیب داشتند. دقیقاً باز گشت به وضعیت پاییزسال۱۹۸۲، شب قبل از انعقاد قرار دارد متارکهٔ جنگ، ضمن آن که تلفات سنگینی هم متحمل شده بودند.[۴]

حملهٔ هشتم: ۱۳۶۳

حمله هشتم پنج ماه بعد از حملهٔ هشتم آغاز شد که پیگیری حملهٔ هفتم و بیشتر شامل حملات هوایی و استفاده از نیروی هوایی می‌شذ.[۸]

حملهٔ نهم: ۱۳۶۴

حملهٔ نهم بعد از تصرف گارنیزیون (پادگان)پشغور توسط نیروهای احمدشاه مسعود صورت گرفت. در ژوئن ۱۹۸۶، مسعود موفق شد پایگاه دولتی پشغور در پنجشیر را تصرف کند. برای اولین بار مجاهدین از تاکتیک‌های سبک ویتنامی استفاده کردند: تکرار حمله‌هایی از روی نقشه، هماهنگی توپخانه و اقدامات یک گروه کوماندویی، سرعت و دقت. [۴]نیروهای احمدشاه مسعود با تصرف پشغور حدود ۶۰۰ نفر از نیروهای دولتی را به اسارت در آوردند، که اکثر آن اسرا در اثر حملهٔ نیروهای ارتش سرخ جان باختند.[۱۳]

سازماندهی نظامی احمدشاه مسعود

با وجود حملات همیشگی ارتش سرخ و ارتش افغانستان مسعود قادر بود توانایی نظامی‌اش را گسترش دهد.

در بهار ۱۹۸۰ مسعود ۱۰۰۰ چریک که تسلیحات ضعیفی داشتند با نیروهای دولتی و ارتش سرخ می‌جنگید. نیروهای وی تا سال ۱۹۸۴ به ۵۰۰۰ هزار نفر رسید. بعد از گسترش ساحهٔ نفوذش به دیگر مناطق در سال ۱۹۸۹ وی دارای ۱۳۰۰۰ هزار جنگجو بود. این نیروها به سه یگان تقسیم می‌شدند:

  1. گروههای محلی
  2. گروههای ضربت
  3. گروههای متحرک

گروه متحرک کماندوهایی با تجهیزات سبک بودند که در گروههایی ۳۳ نفره به عملیات جریکی دست می‌زدند. اینها سربازهای حرفه‌ای بودند که به خوبی آموزش دیده بودند. کماندوهای گروه متحرک دارای یونیفرم بودند که کلاهای پکول نماد نیروی منظم آنها بود.

تشکیلات نظامی مسعود ترکیب کارآمدی از روشهای سنتی رزمی افغانها و قواعد مدرن جنگ چریکی بود که وی از روش‌های مائو و چه گوارا آموخته بود. روشهای نظامی مسعود به عنوان موثرترین قواعد جنگ چریکی در بین همهٔ نیروهای مقاومت شناخته شده‌است.

در سال ۱۹۸۳ مسعود شورای نظار را بنیان گذارد: یک شورای نظامی که عملیاتهای ۱۳۰ فرماندهٔ نظامی مجاهدین را در هفت ولایت شمالی افغانستان هماهنگ می‌نمود. این شورا خارج از حلقهٔ احزاب پشاور بود، که در رقابت و همشچمی و جنگ و منازعه با یگدیگر قرار داشتند. به خاطر شکافهای قومی و سیاسی شورای نظارت اختلاف بین گروههای مقاومت را از بین برد.[۱۴][ارجاع دقیق؟]

فتح کابل (۱۳۷۱)

رژیم کمونیستی افغانستان (دولت دکتر نجیب) که از اختلافات داخلی رنج می‌برد با پیوستن نیروهای عبدالرشید دوستم جنگ سالار ازبک به احمدشاه مسعود عملاً در آستانهٔ سقوط قرار می‌گیرد. مسعود میدان هوایی مهم نظامی بگرام را در ۲۵ حمل ۱۳۷۱ و شهر جبل السراج در شمال کابل را به کنترل خود در می‌آورد و نیروهایش را برای تصرف کابل آرایش می‌دهد. در ۲۷ حمل عبدالوکیل وزیر خارجهٔ جمهوری دمکراتیک افغانستان با پیشنهادی نزد احمدشاه مسعود می‌آید. پیشنهاد وی تشکیل دولت ائتلافی با مجاهدین و ایستادگی در مقابل گلبدین حکمتیار است. مسعود این پیشنهاد را رد می‌کند. وکیل برای بار دوم با پیشنهاد تسلیم بدون قید شرط دولت نزد مسعود می‌رود. مسعود به وکیل می‌گوید موضوع را باید با سران مجاهدین از جمله حکمتیار در میان بگذارد.

۲۳ آوریل ۱۹۹۲ هنگامی که احمدشاه مسعود و نیروهایش پایتخت را در محاصره دارند با حکمتیار که قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان نیز در نزدیکی کابل در شهر چهار آسیاب همراه وی است در خصوص تسلیمی بدون قید و شرط دولت نجیب الله گفتگویی تلفنی انجام می‌دهد. احمدشاه مسعود در این گفتگو از حکمتیار می‌خواهد که مجاهدین با جنگ وارد کابل نگردند. وی استدلال می‌کند که رژیم کمونیستی سقوط کرده‌است و مجاهدین باید ابتدا دولتی تشکیل دهند تا بتوانند با مشارکت همهٔ طرف‌ها قدرت را در دست بگیرند. احمدشاه مسعود می‌گوید ورود قطعات نظامی مجاهدین از چهار گوشهٔ شهر موجب هرج و مرج و درگیری در شهر خواهد شد. حکمتیار در همین گفتگو به مسعود پیشنهاد تشکیل دولت از سوی حزب اسلامی افغانستان و جمعیت اسلامی افغانستان را می‌نماید که مسعود آن را رد می‌کند و خواهان مشارکت دیگر جناح‌ها در دولت می‌گردد. .[۱۵]

  • مسعود: عبدالوکیل… [خواهان] تسلیمی بدون قید و شرط دولت به مجاهدین بود، مشروط بر اینکه مجاهدین عفو عمومی اعلان کنند و اعضای حزب و ناموس شان صدمه نبینند، من با این طرح موافقت کردم، رهبران [مجاهدین] نیز در پشاور موافق این طرح هستند. بنا براین وقتی خود آنها دولت را تسلیم می‌کنند ضرورتی به جنگ نیست.
  • حکمتیار: نخیر، در کابل تمام قدرت در دست نبی عظیمی است، همین لحظه او با قوتهای ما می‌جنگد. میدان هوایی به دست او و قوتهای دوستم و بابه جان است. ما باید با فتح و ظفر وارد [کابل] گردیم.
  • مسعود: تا جایی که من اطلاع دارم در حال تدارک حمله به کابل هستی. این حمله با چه هدف و منظوری است؟ روسها که رفتند، حکومت نجیب[الله] سقوط کرد، قرار است که قدرت به رهبران مجاهدین انتقال یابد، شما رهبران، بین خود به توافق برسید. در این صورت ضرورت حمله به کابل چیست که در حال تدارک آن هستی؟
  • حکمتیار: من سرگرم تدارک حمله به کابل هستم، چون در کابل کمونیست‌ها و بقایای رژیم کمونیستی سابق است و من قادر به تحمل آنها در پایتخت نیستم.[۱۶]، [۱۷]

نیروهای حکمتیار غیر مسلح وارد کابل می‌گردند و از طریق جناح «خلق» حزب دموکراتیک خلق افغانستان در داخل شهر، در وزارت داخله (کشور) مسلح می‌گردند. با این رویداد احمدشاه مسعود نیروهایش را به کمک جناح «پرچم» حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد شهر می‌نماید و مناطق حساس دولتی را در کنترل می‌گیرد. بدین ترتیب دسته‌های مختلف مجاهدین از احزاب مختلف قسمت‌هایی از شهر و حومهٔ آن را را متصرف می‌شوند. از جمله حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری رهبر شیعیان مناطق غرب کابل و حزب اتحاد اسلامی افغانستان به رهبری عبدالرسول سیاف ناحیه پغمان را در کنترل خویش می‌گیرند.[۱۸][ارجاع دقیق]

ترور احمدشاه مسعود

آرامگاه احمد شاه مسعود، پنجشیر

آرامگاه احمد شاه مسعود در پنجشیر

فرمانده احمد شاه مسعود، پس از سالها مقاومت در برابر اشغال کشورش توسط ارتش شوروی سابق و جنگ با گروه طالبان، در روز ۱۸ شهریورماه ۱۳۸۰ برابر ۹ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، در اثر انفجار انتحاری دو مرد عرب که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، کشته شد.

خبر کشته شدن این فرمانده مجاهدین که می‌توانست به کاهش روحیه هم رزمانش در جبهه ضد طالبان بینجامد، با چند روز تاخیر اعلام گردید.

محمد قسیم فهیم که از همرزمان احمد شاه مسعود بود، پس از مسعود، توسط برهان‌الدین ربانی به جانشینی وی منصوب شد. آقای فهیم، پس از سقوط طالبان وزیر دفاع افغانستان و معاون اول رییس دولت، در دولتهای موقت و انتقالی شد.

لویه جرگه اضطراری افغانستان که در پایان دولت موقت تشکیل شد، به احمد شاه مسعود لقب «قهرمان ملی» داد و روز ۱۸ شهریور (نه سپتامبر) سالروز ترور شدن وی، در افغانستان «روز شهید» و تعطیل رسمی اعلام گردید.[۱۹]

پیچیدگی‌های سیاسی قتل احمدشاه مسعود

زمان ترور احمدشاه مسعود، که فقط ۲ روز پیش از حملات انتحاری ۱۱ سپتامبر به نیویورک بود، سوالاتی را در مورد ارتباط این ترور با حوادث نیویورک و متعاقب آن حمله به افغانستان برانگیخت. ابتدا این ترور به گروه طالبان نسبت داده شد اما طالبان هیچگاه مسئولیت آنرا نپذیرفت.

این موضوع باعث شد گمانه‌زنی‌هایی در مورد دست داشتن سازمان سیا در ترور احمدشاه مسعود در آستانه حملات ۱۱ سپتامبر و طرح‌های آمریکا برای اشغال افغانستان مطرح شود؛ خصوصاً که احمدشاه مسعود مخالف سرسخت طالبان بود، گروهی که با سازمان اطلاعات پاکستان ارتباط داشتند و سالهای سال توسط سیا به واسطه پاکستانی‌ها پشتیبانی می‌شدند.[نیازمند منبع] از طرفی رابطه احمدشاه مسعود پیش از مرگش با مقامات آمریکایی به تیرگی گرویده بود.[نیازمند منبع] در آخرین ملاقات بین احمدشاه مسعود و رابین رافائل، معاونت امور خاوری در وزارت خارجه آمریکادر سال ۱۹۹۸، رافائل به مسعود پیشنهاد کرده بود که اسلحه را زمین گذارده، تسلیم نیروهای طالبان شود که در آن سال‌ها بیش از ۹۰ درصد خاک افغانستان را در کنترل خود داشتند. احمدشاه مسعود با سرسنگینی برای رافائل روشن کرده بود که نه تنها تسلیم طالبان نخواهد شد، بلکه از دولت‌های خارجی دستور نخواهد گرفت و اجازه احداث پایگاه نظامی در افغانستان را به هیچ نیروی خارجی نخواهد داد. [۲۰]

از طرف دیگر، به گفته سازمان دیده‌بان حقوق بشر، در حالیکه طالبان از سوی پاکستان حمایت مالی و تسلیحاتی می‌شد، دولت‌های ایران و روسیه از پشتیبانان مهم مالی و تسلیحاتی جبهه متحد بر ضد طالبان -که دولت در تبعید را در اختیار داشتند- به‌شمار می‌رفتند.[۲۱] دولت ایران طالبان را به دید دشمن می‌نگریست و از آغاز دهه ۱۳۷۰ رابطه دوستانه‌ای با مسعود داشت والبته با او بر سر جنگ با شیعیان هزاره هم پیمان ایران اختلاف نظر داشت. دولت روسیه هم درگیر شورشیان چچن بود و احمدشاه مسعود را به عنوان عامل بازدارنده در مقابل نیروهای افراطی مذهبی می‌شناخت.

نگرانی آمریکا از رشد سازمان همکاری شانگهای

تشکیل و رشد سازمان همکاری شانگهای در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی و تصمیم قاطع اعضای آن، خصوصا چین و روسیه برای همکاری‌های اقتصادی، نظامی و ضدتروریستی، رهبران آمریکا را به این فکر واداشته بود که در مقابل نیروی بزرگ «روسی-چینی» برای خود جای پایی در منطقه آسیای میانه باز کنند.[۲۰]

هردو کشور چین و روسیه دست به گریبان ناآرامی‌هایی در مرزهای استراتژیک خود بودند. در چین عامل ناآرامی‌ها گروه‌های جدایی‌طلب مسلمان اویغور بودند که در استان غربی سین کیانگ در جوار مرز افغانستان و برخی نواحی قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان سکونت داشتند، در روسیه، مشکل بزرگ مبارزه با نیروهای جدایی‌طلب و افراطی چچن و حامیان عرب آنها بود که به اعتقاد مسکو زیر نفوذ طالبان و القاعده قرار داشتند و طی سال‌های تسلط طالبان بر افغانستان بین ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، در اردوگاه‌های طالبان و دیگر گروه‌های سنی افراطی در افغانستان و آسیای میانه آموزش می‌دیدند.

از قضا فعالیت تمامی این گروه‌های افراطی و تحت نفوذ طالبان، در مناطقی از چین، روسیه و آسیای میانه بود که ذخایر بزرگ نفت و گاز در آنها قرار دارد.[۲۲]

پس از تحکیم سازمان همکاری شانگهای و به درخواست چین و روسیه، دولتهای قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان اقدام به مهار فعالیت‌های نیروهای افراطی مذهبی در خاک خود نموده، در چند مورد برخی از رهبران شورشی را دستگیر و برای محاکمه به چین تحویل دادند.[۲۳] دولت ازبکستان در ابتدا عضو پیمان نبود و به همین علت آمریکا کشور ازبکستان را «شریک استراتژیک» خود در منطقه می‌دانست، و حتی اقدام به تاسیس پایگاه نظامی در آن کشور کرده بود.[۲۴] اما پس از عضویت ازبکستان در سازمان همکاری شانگهای، سازمان طی بیانیه‌ای خواستار خروج تمام نیروهای خارجی از خاک تمام کشورهای عضو شد.[۲۵]

بدین ترتیب، رشد نفوذ چین و روسیه در منطقه آسیای میانه و آسیای جنوبی، تسلط آنها بر منابع گسترده انرژی آن مناطق، عزم آنها برای عملیات ضدتروریستی و مهار کردن نیروهای شورشی و در راس آنها طالبان، عزم آنها به برچیدن پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه، و درخواست هند و ایران برای عضویت در این سازمان،[۲۶] به نگرانی دولت آمریکا دامن زد و آنها را به این فکر واداشت که با به دست گرفتن ابتکار عمل را در عملیات ضدتروریستی در منطقه و اشغال افغانستان، راه را برای تاسیس پایگاه‌های نظامی در همسایگی اعضاء سازمان هموار کنند.

کتاب‌شناسی

  • احمدشاه مسعود به روایت صدیقه مسعود، صدیقه مسعود، ترجمه:افسر افشاری، نشر مرکز، چاپ اول:۱۳۸۸
  • مسعود و آزادی، صالح محمد ریگستانی، انتشارات بنیاد مسعود
  • «شیر پنجشیر»، هیرومی ناگاکورا، (مجموعه عکس‌هایی از احمد شاه مسعود)
  • تاریخ نظامی افغانستان از اسکندر کبیر تا سقوط طالبان، استفن ترنر
  • نامه هاس مسعود بزرگ، انجینر محمد اسحاق
  • مردی استوار و امیدوار به افق‌های دور
  • جنگ اشباح، استیون کول
  • در رد پای یک شیر: احمدشاه مسعود، سیاست، نفت و ترور
  • حافظ صلحی سرگردان، راجر پلانک

پانویس

  1. ««پنجشیر» و «شیر دره پنجشیر» در یک نگاه». خبرگزاری فارس، ۱۷ شهریور ۱۳۹۰. بازبینی‌شده در ۱۶ مهر ۱۳۹۰. 
  2. http://www.ahmadshahmassoud.com/modules.php?name=Sections&op=viewarticle&artid=37 فاتح جنگ سرد، عبدالحفیظ منصور
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ارتش سرخ در افغانستان، بوریس گروموف، ترجمهٔ عزیز آریانفر
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ میثاق خون شماره‌های ۶ و ۷ سال ۱۳۶۵
  5. پنجشیر در دوران جهاد، عبدالحفیظ منصور
  6. پنجشیر در دوران جهاد، عبدالحفیظ منصور

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
نام گذاری امام حسین پيوند ثابت

امام حسین

بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یااباعبدالله حضرت زهرا(س)به حضرت علی(ع)فرمودند:که برای نوزادتازه متولد شده نامی انتخاب کنند.حضرت علی(ع)فرمودند:من هرگز زودتر ازپیامبر اکرم(ص)تصمیم نمی گیرم ونامی انتخاب نمی کنم پیامبر (ص)به حضرت علی(ع)فرمودند:ایا برای پسرم نامی انتخاب کرده اید؟حضرت علی(ع)گفتند:بدون نظرشما نامی انتخاب نمی کنیم.سپس جبرئیل نازل شدوگفت:ای محمد!خداوندبه تو سلام می رساندومی فرماید:علی دربرابرتو مانندهارون دربرابرحضرت موسی است.پس نام نوزادراهم نام فرزند هارون قراربده.پیامبر(ص)فرمودند:نام فرزندهارون چه بوده است؟جبرئیل گفت:شبیر.رسول خدافرمودند:زبان من عربی است.وشبیر به زبان عربی چه می شود؟جبرئیل گفت:حسین!نام اوراحسین بگذارید وسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
بیماری اعصاب پيوند ثابت

بسم الله الرحمن الرحیم بیماری دیستروفی میوتونیک.DYSTROPHIAMYOTONICA   

بیماری دیستروفی میوتونیک یک بیماری ارثی است که نه فقط با دیستروفی عضلاتی مشخص میگردد بلکه دراین عارضه میوتونی وسایر اختلالات دیستروفیک خصوصا اب مروارید واتروفی غددتناسلی نیزمشهود است.یکی ازمشخصات کاراکتویستیک بیماری این است که ممکن است دریک فامیل حتی برای چند نسل فقط کاتا راکت ظاهرشود امایک باره دریک نسل بیماری همراه با اختلالات دیستروفیک پیدا میگرددوممکن است که نسل های بعد به هیج وجه دچار هیجکدام ازعلائم بیماری نگردد.چنانچه بیماری بشکل کامل باتمام جزئیات ظاهر شودمشخصاتی داردکه ذیلا شرح میدهیم.نخست این که سن ابتلا بین ۱۵تا۴۰سالگی بوده ودربیشترمواردعارضه درسنین ۲۰تا۳۰سالگی تظاعر می نمایدولی درکودکی نیز ممکن است پیدا شود.اولین علامت که دربیمار جلب توجه می نمایدضعف عضله یامیوتونی است اتروفی عضلانی درعضلات صورت وعضله جناغی چنبری به ستانی بیشتر جلب توجه نموده وممکن است کاملا این عضلات اتروفی گردند.عضلات دیگری که مبتلا میشوند عبارتند از عضلات کمربندشانه بازو دستها عضله چهارسر عضلاتی ازپا که در زیرزانو قراردارند.عضلات اتروفیه درذعمل دجار ضعف هستند.اتروفی وضعف عضلانی به تدریج درظرف جندسال بیشتر میشود.نکته ای که باید بخاطر بسپاریم این است که دراین بیماری فاسیکولاسیون وجود ندارد.دردیستروفی میوتونیک صورت حالت نداشته وپیشانی صاف میشود پلک ها غالبا سقوط نموده وگئنه ها فرورفتگی پیدا می نماید.رفلس های وتری مربوط به عضلات اتروفیک غالبا ازبین میروند.میوتونی سبب می شود که عضلات  مبتلا چنانکه منقبض شوندانقبضاتشان طولانی شده ومدتها عضله به حالت انقباض بماند  تا بالاخره پس از مدتی که این حالت برطرف شود.میوتونی بوسیله حالاتی چون سرما هیجان خستگی شدید میشود انقباض بیشتر درعضلات فلکسور انگشتان پیدا میشود بطوری که چنانچه دست بیمار بصورت چنگ زدن دراید بیمار به اشکال میتواند عضلات خود راشله نموده ودست رااز ان حالت دردراورد.به همین ترتیب امکان دارد که عضلات صورت وماضغه وگاهگاه عضلات ساق پا نیز دچار گردند.این حالت رامی توان همچنین بادق عضله بوجود اورد.وباسانی انقباض عضلانی را درعضله برجستگی تنار وزبان مشاهده نمود راکسیون های الکتریکی درمیوتونی کاراکتریستیک بوده.سایر علائم دیستروفیک عبارت از کاتاراکت وطاسی ناحیه چیشانی می باشد این طاسی در مردان واضع تر از زنان است.بیضه وتخمدانها غالبا دچار اتروفی بوده وسبب ناتوانی جنسی وعقیمی می گردد.اختلال نمدی دیگری که ممکن است گریبانگیربیمار شود دیابت قندی است.

دیستروفی میوتونیک

دیستروفی میوتونیک

 

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
بیماری اعصاب پيوند ثابت

بسم الله الرحمن الرحیم بیماری پارالیزی فاسیال بل.BELLSUFACIALPARLYSIS.

نوعی فلج عصب صورتی است.این نوع فلج که بنام سرچارلزبل نامگذاری شده نوعی فلج این عصب است که بنحوحادی شروع شده وعلت انرا التهاب غیر چرکی عصب درداخل سوراخ استیلوماستوئیدین می دانند.این بیماری درهرسنی ازدوره شیرخوارگی تازمان پیری اتفاق می افتداما بیشتردربالغین جوان دیده شده ومردها غالبا بیش اززنان به ان  مبتلا می گردنند.علت بیماری شناخته نشده است.بعضی مواقع بیماری بعلت قرارگرفتن صورت درمعرض جریان هوای شدید ایجاد می گرددوگاهی متعاقب عفونت های نازوفارنکس فلج بل ظاهر میشود.درتعدادکمی ازمبتلایان به این بیماری توانسته اندثابت نمایند که علت ایجادکننده بیماری ویروس زونا بوده است ولی دربیشتر مواردعلتی برای بیماری پیدا نشده است.   

علائم بیماری:

فلج بل تقریبا همیشه بصورت فلج یک طرفه می باشد.شروع ان معمولا ناگهانی بوده.اغلب به این صورت است که بیمار وقتی صبح ازخواب بیدارمیشود متوجه می گردد که صورتش دچارفلج شده است.دربیشترمواردخودبیماریادوستانش مشاهده میکنند که دهان به یک طرف کشیده شده است.درشروع فلج اغلب درنواحی گوش ماستوئیدویادراطراف زاویه فک دردوجود دارد.  

درمان:             

درمرحله حادبیماری به بیمار استراحت داده اوراگرم نگهداریم.بهتر است گوش وصورت رابایک پدPADپشمی یا پنبه ای بپوشانیم.دراین مرحله ازبیماری استعمال کورتیکواستروئیدها توصیه میشود.درمان معقول عبات از این است که کوشش نمایم از کشیده شدن عضله فلج شده درمواقعی که دهان بطرف سالم منحرف می شود جلوگیری کنیم.استعمال اتل های سیمی متداول جنبه فیزیولوژیک نداردبهتراست که درطرف ضایعه بادونوار چسب بالاوپائین دهان رابه بالاوپائین گوش بچسبانیم وبه این وسیله باقدرت کشش عضلات طرف سالم مقابله نمائیم.موقعی که مرحله حادبیماری پایان یافت ودردمحوگردیدبرای تحریک عضلات فلج شده میتوان ازجریان گالوانیک وهمچنین دادن حرکات پاسیو به عضلات صورت استفاده نمود.

بیماری پارالیزی فاسیال بل

فاسیال

 

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
انرژی هسته ای پيوند ثابت

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 
زندگینامه یحیی عبدولی پيوند ثابت

بسم الله الرحمن الرحیم لاحول ولاقوه الابالله علی العظیم بنده درهشتم دیماه سال۲۵۳۶شاهنشاهی که برابراست به سال۱۳۴۹ هجری شمسی بنده دریک خانواده ساده ومذهبی دیده به جهان گشودم ودرسال ۱۳۵۶به دبستان ساری میران دردهستان ازادبخت شهرستان کوهدشت لرستان ودرکلاس دوم دوره ابتدائی سپاه دانشی به مدرسه می رفتم تااینکه باازدست دادن مادرومشکل سخت زندگی که برایم رقم می خوردولی باتصمیم به کوچ ازهمان زادگاه خودم منطقه توبرریزبه منطقه جلگه وسطی یعنی لیلان چم سرکن درسال ۱۳۵۷ هجری شمسی دوران بیماری خود رادربیمارستان عشایر خرم اباد لرستان سپری می کردم صدای برادرانی که به خیابان می امدن وصدای تظاهرات سر می دادندومامورین به طرف انها گلوله شلیک می کردندولی پدر درکنارپسر خوابش نمی بردتااینکه به فضل خداوند قادرمتعال روبه بهبودی اوردم وانقلاب به پیروزی رسیدبا اینکه بیمار بودم علاقه به درذس وخواندن داشتم وبعد درسال ۱۳۵۹باحمله رژیم بعثی عراق به سرزمین ایران که شروع کننده جنگ بودهواپیماهای  کشور عراق درنزدیک ترین فاصله  به شهر خرم اباد حمله ور می شدن وبا دیدن اعزام مردم به مناطق جنگی هر چه درخواست می کردم کسی مرا را نمی دادکه برم وهرچه التماس می کردم می گفتن شماشرایط سنی نداریدتا اینکه پدرم مراراضی کردکه من می خواهم به منطق سر پل ذهاب برم وتومواظب برادرانت باش وهمانطور هم شد پدرم باده نفر ازاقوام ثبت نام کردندوبه منطقه سرپل ذهاب اعزام شدندتا سال ۱۳۶۴ دران منطقه ساکن بودیم ولی بازبا امدن به شهر شهید پروروشهریکهزارشهیداندیمشک قهرمان سکنی گزیدیم ودرهمان سال به عضویت بسیج پایگاه مقاومت ابوالفضل شهرستان اندیمشک درامدم.باگذشتسه سال ازدوران  عضویت درسال ۱۳۶۷همراه کاروان اعزامی حضرت محمد رسول الله(ص)اعزام شدیم ودرپادگان قدس اندیمشک وبعدها درپادگان شهید بخردیان شهرستان بهبهان وسپری کردن دوران اموزشی به پایان بردم ودرمناطق جنگی اهواز بودم تا اینکه باپذیرش قعطنامه۵۹۸ شورای امنیت واتش بس وبعداز اتش بس  درمدت کوتاهی ودرسن قانونی برای خدمت سربازی درتاریخ۱۸/۵/۱۳۶۸درمرکز اموزشی پادگان۰۷خرم ابادطی سه ماه اموزش وبعدازان دوره اموزشی تکاوری درپادگان ۰۱تهران درمنطقه جاده لواسنات وبعدازان تقسیم نیروی  اموزش دیده درتهران منطقه حشمتیه لشگر۵۸ تکاورذوالفقارطی دوسال خدمت باارزش دوران پر افتخار جوانی راسپری کردم ولی باز درپایگاه مقاومت امام حسین شهر اندیمشک حضور فعال داشتم ودرحضور برادرنی مانند شهید علی محمد جشنی وبرادرشهید اوعلی جان جشنی وبعد ازان به شغل کشاورزی مشغول بودم تا این که درسال۱۳۸۸پدرم رادرسن۷۹سالگی ازدست دادم.وسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بسیجی یحیی عبدولی

یحیی

نظرات[۰] | دسته: فرهنگی | نويسنده: yahya abdovali | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

طراحی : سایت سازه گیلان

No Image No Image